وهابی که با روضه امام حسین(ع) شیعه شد
عقیق: «وقتی صدای مقتلخوانی روز عاشورا را شنیدم دلم لرزید. تا قبل از آن آنقدر تفکرات وهابیت در ذهنم رخنه کرده بود که با اینکه بر حق بودن حرفهای همسرم در مورد تشیع را قبول داشتم اما نمیتوانستم آنها را بپذیرم تا اینکه آن نوای آسمانی به گوشم رسید و انگار خدا درهای معرفتش را به روی دلم باز کرد».
این حرفهای «سیتیورده الجنه» اندونزیایی است؛ زنی که همسرش شیعه شد و از او نیز خواست مذهب تشیع را انتخاب کند. او ابتدا نمیپذیرفت ولی درنهایت پذیرفت. شاید زمانی که بهعنوان مربی، دین وهابیت را تبلیغ میکرد هیچوقت تصور نمیکرد که بخواهد روزی جزو شیعیان شود اما حالا بعد از گذشت چند سال از شیعه شدنش معتقد است آرامشی نصیبش شده که حاضر نیست آن را با چیزی عوض کند و خودش را مدیون امام حسین(ع) میداند. شوهرش (احمد مرزوقی) هم حرفهای جالبی برای گفتن دارد. او که این روزها مشغول تحصیل در سطح 4 حوزه است خدا را شکر میکند که شیعه است. هر دو لهجه شیرینی دارند و نکتههای شیرینتری را برای ما روایت میکنند گفتگوی خبرنگاران عقیق و آیه را با این خانواده مسلمان بخوانید؛.
آقای مرزوقی! چه شد که سر از ایران و شهر قم و حوزه درآوردید؟
من در دانشگاه ابن سعود شهر جاکارتای اندونزی تحصیل میکردم. ورود به این دانشگاه خیلی سخت بود و من در رشته تخصصی زبان عربی درس میخواندم. آن زمان مذهب من تسنن شافعی بود اما علاقه زیادی به خواندن کتابهای مختلف در مورد تشیع داشتم و همیشه کنجکاو بودم بدانم این مذهب چه حرفی برای گفتن دارد. همان زمان بود که با امام خمینی(ره) و کتابهایشان آشنا شدم. مطالعه کتابهای ایشان در ذهنم جرقهای زد تا بیشتر در مورد مذهب تشیع بدانم. از همان زمان شروع به تحقیق در مورد تفاوت شیعه و سنی کردم.
آن زمان هنوز ازدواج نکرده بودید؟
خیر، وقتی ازدواج کردم هم هنوز شیعه نشده بودم اما تمایل زیادی به این مذهب پیدا کرده بودم و در این زمینه خیلی مطالعه میکردم.
چطور با همسرتان آشنا شدید؟
یکی از آشنایان ما را به هم معرفی کرد.
خانم الجنه! شما زمانی که با همسرتان ازدواج کردید میدانستید که ایشان میخواهند شیعه شوند؟
نه، اصلا نمیدانستم. آن زمان که شوهرم در دانشگاه درس میخواند و مطالعات خود را در مورد مذهب تشیع آغاز کرده بود من در دبیرستانی تحصیل میکردم که وهابیها در آن نفوذ زیادی داشتند و هر روز کلاسهای مختلفی را برایمان میگذاشتند که یکی از آنها «حلقههای معرفت» بود. من توسط معلمینم جذب این حلقهها شدم. چند ماهی گذشت و تاثیر این آموزشها در من آنقدر زیاد شده بود که به یک وهابی تمامعیار تبدیل شدم.
پس با این تفاوت تفکر چطور با آقای مرزوقی ازدواج کردید؟
من اصلا یکبار هم احمد را ندیده بودم. چون آن زمان غرق تفکرات وهابیت بودم. در وهابیت قوانین و مسائل خاصی وجود دارد که از دین اسلام فراتر میروند. یکی از این قوانین این بود که زن و مرد قبل از آنکه خطبه عقد بینشان جاری شود حق ندارند همدیگر را ببینند. من او را ندیده بودم.
پس با این حساب حتما بعد از ازدواج اتفاقات جالبی در زندگیتان افتاد؟ شما با دو عقیده کاملا متفاوت چطور با هم کنار آمدید؟
کمی که از ازدواجمان گذشت تازه فهمیدم که احمد به مذهب تشیع علاقه دارد و در حال مطالعات گسترده است. او هم متوجه شده بود که من به تسنن افراطی یعنی همان وهابیت گرایش پیدا کردهام. خانواده من از این موضوع یعنی گرایشم به وهابیت احساس خطر میکردند. پسرخالهام که از دوستان احمد بود از او خواست فکری به حال من بکند. چون وهابیها همه چیز را حرام میدانند؛ وجود تلویزیون در خانه، کار کردن در مناصب دولتی و خیلی چیزهای دیگر. طبیعی بود که بین ما اختلافات زیادی بهوجود بیاید. کمی که از ازدواجمان گذشت شوهرم گفت میخواهد شیعه شود. حالا خودتان تصور کنید منِ وهابی افراطی با یک شوهر شیعه آن هم با تبلیغات منفیای که وهابیت در مورد شیعه انجام میدادند واقعا نمیدانستم چه کار کنم.
تبلیغات منفی وهابیت علیه شیعیان چطور انجام میشد؟
به هر روشی که فکرش را بکنید. با دروغ، تهمت و افترا. مثلا در جلساتشان که مردم اهل تسنن اندونزی حضور داشتند میگفتند شیعیان قرآنشان با مسلمانان دیگر فرق دارد. یادم هست یکبار در یک سخنرانی کتاب «مفاتیحالجنان» را نشان دادند و گفتند این قرآن شیعیان است!
آقای مرزوقی! شما با این حساب نگران نبودید که اگر شیعه شوید بلایی سرتان بیاورند؟
نه، اصلا نگران نبودم. البته مردم تقصیری ندارند. چون اخباری که از ایران در اندونزی به گوش مسلمانان میرسانند خلاف واقع و دروغ محض است. مثلا این طور عنوان میکنند که ایران با صهیونیستها رابطه دوستی پنهانی دارد در حالی که این طور نیست. آنها به هر راهی که شده میخواهند شیعیان را بکوبند. البته وظیفه شیعیان در این زمینه سنگین است و کوچکترین کوتاهی در آن عواقب جبرانناپذیری دارد.
منظورتان از این وظایف سنگین و ضرورت کوتاهی نکردن شیعیان چیست؟
در کشورهای مسلمان مثل اندونزی و مالزی ایران را به نام یک کشور شیعه و هر ایرانی را یک شیعه میدانند. به همین دلیل وهابیهای افراطی که در سالهای اخیر نفوذشان در اندونزی بیشتر از قبل شده از هر موضوعی علیه شیعیان استفاده میکنند. همین مسئله وظیفه شیعیان را سختتر میکند. شیعیان باید در رفتارشان دقت بیشتری داشته باشند. بزهکاری در هر کشور و ملتی هست اما در اندونزی این طور علیه شیعیان تبلیغ میشود که همه آنها خلافکارند. متاسفانه بیشتر از 200 نفر از ایرانیان بهظاهر شیعه بهدلیل قاچاق مواد مخدر در زندانهای اندونزی بهسرمیبرند و چند نفری از آنها به همین جرم اعدام شدهاند. وهابیها دستاویز خوبی برای زیر سوال بردن شیعیان و تبلیغات منفیشان پیدا کردهاند.
خانم الجنه! بالاخره تکلیف وهابیت شما و تشیع همسرتان چه شد و به چه نتیجهای رسیدید؟ آن طور که شما از جو خانهتان گفتید حتما بحث و مشاجره بینتان زیاد اتفاق میافتاد. درست است؟
بله، قهر و دعوا و مشاجره بیشتر از جانب من بود. همسرم من را دعوت به مطالعه میکرد و با استناد به منابع در مورد عقلانیت تشیع ساعتها برایم حرف میزد و با مهربانی از من میخواست با دلم به این حرفها گوش دهم اما من نمیتوانستم بپذیرم. حرفهای همسرم آنقدر منطقی و قابل قبول بود که من هیچ بهانهای برای رد کردنشان نداشتم اما انگار در گوشهایم پنبه کرده بودند.
این داستان تا چه زمانی ادامه داشت؟
این مسئله همینطور ادامه داشت تا اینکه یک روز همسرم یک سیدی به من داد و از من خواست به آن گوش دهم. به او گفتم محتوای سیدی چیست، که گفت آن را گوش کن. هیچوقت آن روز را از یاد نمیبرم. سیدی را در دستگاه گذاشتم و به آن گوش دادم. صدای مقتلخوانی روز عاشورا بود. نمیدانم آن روز چه اتفاقی افتاد و در دلم چه گذشت اما انگار خدا درهای دلم را باز کرد. من همان زمان بود که بدون هیچ مقاومتی مذهب تشیع را با جان و دل پذیرفتم و از آن روز امام حسین(ع) و زیارت عاشورا به یکی از دلبستگیهایم تبدیل شد. معتقدم اگر امام حسین و کربلا نبود مذهب تشیع این طور پابرجا باقی نمیماند. بهنظر من امام حسین(ع) تنها کلید بیدار کردن دلهای خفته است. آن همه حرف و دلیل نتوانست مثل مقتلخوانی روز عاشورا این طور بر دلم تاثیر بگذارد و تردیدم را به یقین تبدیل کند. همسرم نیز میگوید معارف حسینی نقش زیادی در هدایتش داشتهاند. وهابیها امروز متوجه تاثیر عجیب واقعه کربلا روی مسلمانان شدهاند؛ تا جایی که در عاشورای سال گذشته با نفوذی که در حکومت دارند توانستند برگزاری هر نوع مراسم عزاداری امام حسین(ع) توسط شیعیان را ممنوع کنند. وهابیها با چاقو، شمشیر و اسلحه به محافل شیعیان اندونزی حمله میکنند و مانع فعالیت آنها میشوند. این در حالی است که اندونزی کشور آرامی است و مردمش بسیار مهربانند.
آن زمان که شیعه شدید هنوز در اندونزی زندگی میکردید؟
بله
واکنش خانوادهتان نسبت به تغییر مذهب شما چه بود؟
خانوادهام از تشرف من به مذهب تشیع استقبال کردند بهطوری که همه اعضای خانوادهام تحت تاثیر این اتفاق معنوی در زندگی من قرار گرفتند و با حرفهای منطقیای که همسرم در مورد تشیع میگفت آنها هم شیعه شدند.
حتما دوستان وهابیتان از این تصمیم شما شگفتزده شدند. درست است؟
دقیقا باید گفت شگفتزده شدند. آنها برخوردهای تند و زننده و غیرانسانیای با من داشتند. چون باور این مسئله برایشان سخت بود. آخر من یکی از عزیزان آنها بودم و بهعنوان مربی وهابیت در برنامههایی که برای کودکان و نوجوانان برگزار میکردند فعالیت میکردم. وقتی متوجه شیعه شدنم شدند جلوی پایم تف میانداختند و به من ناسزا میگفتند و جواب سلامم را نمیدادند.
از برگزاری کلاسهای وهابیت برای جذب نوجوانان و جوانان در اندونزی گفتید. لطفا کمی در مورد روشهای آنها توضیح دهید.
وهابیهای افراطی در سالهای اخیر فعالیت گستردهای را برای جذب مسلمانان اهل تسنن در اندونزی انجام دادهاند. جالب است که برای جذب آنها از روشهایی استفاده میکنند که خودشان در جلسات آموزشی از حرام بودن آنها میگویند. برای مثال آنها موسیقی را حرام میدانند اما برای جذب نوجوانان اندونزیایی در برنامههایشان از موسیقیهای آنچنانی استفاده میکنند. آن زمان که من در کلاسهایشان درس میخواندم میگفتند کار کردن در مناصب دولتی حرام است اما حالا بسیاری از همانها در مناصب مختلف دولتی در اندونزی مشغول کارند! روشهای آنها خاص خودشان است. آنها قرآن را میخوانند اما آن را به روش خودشان و به نفع خودشان تفسیر میکنند. هزاران بار خدا را شکر میکنم که بهوسیله امام حسین(ع) ما را هدایت کرد
آسیب شناسی غناء و موسیقی از دیدگاه قرآن و عترت
لیلا امیرپور
مدرسه علمیه جامعة النور اصفهان خیابان حسین آباد
همایش غناء و موسیقی
پاییز 1393
چکیده
این مقاله در راستای آسیب شناسی غناء و موسیقی از دیدگاه قرآن و عترت می باشد که مشتمل بر سه بخش شناخت موسیقی غنایی ، بررسی غناء در آیات قرآن کریم و تفاسیر، و بخش سوم بررسی غناء و آثار آن از دیدگاه احادیث و روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می باشد. در این مقاله سعی شده است با گردآوری آیات و روایاتی که موضوعیت غناء و موسیقی دارند از منابع برجسته در این رابطه بتوان منبعی آسان برای دسترسی و استفاده در موضوع غناء از منظر اسلامی شیعی داشته باشیم، امید است توانسته باشیم قطره ای در دریای بیکران علوم قرآنی حدیثی در محضر حضرت بقیة الله الاعظم تقدیم کنیم.
و من الله توفیق
کلمات کلیدی: غناء ، موسیقی ، لهو ، صوت ، طرب ، آیات ، روایات ، نوازندگی ، خوانندگی
مقدمه
الحمدلله الذی من علی المومنین اذ بعث فیهم رسول من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و و یعلمهم الکتاب و الحکمه یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث
علی الله توکلی و علی اصحاب الخمس توسلی فی کل امور الخاصه
قبل از آنکه به موضوع بحث بپردازیم لازم است با مفهوم فقهی و لغوی غنا و موسیقی آشنا شویم زیرا چنانچه ماهیت غنا و موسیقی برای ما روشن نشود موضوع بحث مجهول خواهد بود.
موسیقی یا موسیقا به معنای یونانی و غنا یا تغنی به مفهوم عربی از جمله موضوع هایی است که از لفظ گرفته تا مفهوم و مصداق همواره در معرفت و اندیشه دینی آبستن تاریخچه ای بحث انگیز و پر هیاهو بوده است اما چرا این موضوع از آغاز به صراحت مصداق روشن و بارزی نیافت و حدود آن از سوی شریعت مطهر تبیین نگردید. پاسخ این سوال نیاز به پژوهش مستقلی دارد در عین حال باید گفت موسیقی به عنوان یک هنر والا هم میتواند در خدمت و اصلاح جوامع بشری قرار بگیرد هم مورد سو استفاده زورمندان اشراف و افراد خوشگذران قرار بگیرد
آمیختگی آواز خوش بشر با عوارض ناسالم که محفل نظم و نظام اخلاق اجتماعی و نیز با رقص و میگساری و هرزگی توام باشد روح دین را از خود متنفر میسازد.
در اسلام دو عمل شبیه به هم یعنی موسیقی (نوازندگی) و غنا (خوانندگی) حرام است. چه انسان خودش نوازندگی و خوانندگی کند یا به آنها گوش دهد.
در اسلام هیچ حکمی اعم از وجوب و حرمت بی جهت نیست و قطعا حکم تحریم موسیقی و غنا به سبب مفاسدی است که در آنها است همچنان که در جوامع آلوده مشاهده می شود یکی از مهمترین وسایل اشاعه فساد اخلاقی در جامعه و به گمراهی کشاندن جوانان و ضایع ساختن استعدادهای آنان موسیقی و غناست. ولی متاسفانه برخی از مردم این دشمن خطرناک را در میان جامعه خود پرورش میدهند و عمر گرانبهای خویش را در راه آن تلف میکنند به گمان اینکه موسیقی خوشایند و شیرین است. غافل از اینکه موسیقی نیز مانند مار خوش خط و خال به ظاهر زیباست ولی در باطن سم کشنده ای است.
1
آنچنان با آغوش باز از موسیقی استقبال میکنند که گویی ندای جان فزای قرآن به گوش آنان نرسیده است و از سخنان پیشوایان دین اطلاع ندارند. کاش میدانستند که چه عواقب شومی را برای خود و فرزندان عزیز خویش به وجود می آورند.
در چنین جامعه ای وظیفه ی مذهبی هر مسلمانی ایجاب می کند تا آنجا که ممکن است در بیدار نمودن دیگران بکوشند.
آسیب ها و مضراتی که موسیقی بر اعصاب انسان گذارده موجب امراض گوناگون می شود و چگونه مغز و قوای فکری را به تدریج فلج کرده و از تفکر در مطالب علمی و حل معضلات اجتماعی عاجز و ناتوان می سازد و در نهایت افراد را سرگرم به لهویات می کند. قدرت درک مصالح و مفاسد خود را از دست داده و گرفتار فحشا و منکر و جنایات و خودکشی می شود. اینها و ده ها مفاسد دیگر که معلول انس با غنا و موسیقی بوده و از نظر دانشمندان مسلم و قطعی می باشد در این مقاله بررسی نمی شود بلکه این مقاله مشتمل بر تفسیر آیاتی از قرآن و روایات معصومین در رابطه با آسیب شناسی غنا و موسیقی است و در حد امکان با بیان ساده و عاری از اصطلاحات پیچیده علمی نوشته شده است و به لطف خدای منان و عنایت اولیای خدا و امام زمان(عج) امید داریم که با خواندن این مقاله دلی بیدار گشته و با نور هدایت الهی روشن گردد و خود را نیز از این معصیت خطرناک نجات دهیم.
به امید روزی که در سایه حکومت عدل و دولت کریمه امام عصر اروحنا لتراب مقدمه الفدا پرچم اسلام در سرتاسر جهان به اهتزار در آید و جهان اسلام به سعادت ابدی نائل شود.
2
مفهوم لغوی موسیقی
اصل واژه موسیقی یونانی است که در زبان عربی و فارسی نیز استعمال می شود. اهل لغت مفهوم آن را با عبارت های گوناگون بیان کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم. در بیشتر موارد آمده است که
1- اَلموسیقی فَنُّ الغِناء والتَّرطیب، یونانیّتّها موسیکی و صاحِبُ الفَنِّ موسیقیّ
موسیقی به معنای فن آوازه خوانی سرود خوانی و شادی کردن است. لفظ یونانی آن موسیکا می باشد و صاحب این فن را در زبان عرب موسیقیّ گویند. (1)
2- در المنجد چنین آمده: اَلموسیقی فَنّ الغِناء و التَّرطیبِ وَالعامةُ تَقولُ موزیکا وَ تُطلِقُها عَلی بَعضِ آلاتِ الطَربِ (یونانیّه) اَلموسیقیّ مَن یَتَعاطی الموسیقی
موسیقی لفظ یونانی و به معنای فن خوانندگی و نوازندگی است و مردم عوام به آن موزیکا می گویند و مقصودشان بعضی آلات موسیقی می باشد و موسیقیّ به کسی گفته می شود که با موسیقا ارتباط داشته باشد.(2)
3- لغتنامه دهخدا: در رسال اخوان الصفا آمده است: (ان الموسیقی من الغناء و الغناء هو الحان مولفه)
منظور از موسیقی همان غناست و غناء مجموعه ای از آهنگ هاست.(3)
مفهوم لغوی غناء
واژه شناسان کلمه غناء را با عبارت های مختلف بیان کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1- در فرهنگ جامع آمده است: غناء آواز خوش و سرود است.
2- در فرهنگ عمید آمده است: غناء به آواز خوش سرود و آواز طرب انگیز گفته می شود.
3- در فرهنگ دانشگاهی هم همین معنا آمده است.
4- ابن اثیر در نهایه و ابن منصور در لسان العرب نوشته اند: کل من رفع صوته و والاه صوت عند العرب غناء
هرکس صدای خود را بلند کند و آن را کش بدهد صدای او در نزد عرب غناء نامیده می شود.
1- ص 252 ماده موسق 2- ص 779 3- ج 11 ص 16819
3
معنای اصطلاحی غناء
1- الغناء الصوت: غناء یعنی صوت.(1)
این تعریف نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه ابهاماتی دیگر را نیز به وجود می آورد. تعریف یک واژه برای مشخص کردن مفهوم وارد است نه مبهم تر کردن آن… نه مقصود از اینکه غناء صوت است چیست؟ آیا منظور از صوت صدایی است که غناء باشد؟ در اینصورت تعریف مستلزم دور صریح است زیرا در معرف خود از خود واژه ی شناخته نشده و مبهم معرف استفاده شده است.
2- الغناء رفع الصوت: غناء بلند کردن صداست.
3- الغناء مد الصوت: غناء کشیدن صداست.
4- الغناء حسن الصوت: غناء به هر صدای نیکو و زیبا گویند.(2)
5- الغناء تحسین الصوت: غناء زیبا ساختن و نیکو کردن صداست.
نقد و بررسی تعاریف
اولا: از پراکندگی معانی غناء به خوبی روشن می شود که هیچکدام از تعاریف دارای تعریف منطقی یعنی جامع افراد و مانع اغیار نیست و به بیشتر به شرح اسم و لفظ می ماند.
ثانیا: بیشتر تعاریف ناتمام و ناقص است. آنکه می گوید صوت است دیگر توضیح نمی دهد که چگونه صوتی است. آنکه می گوید غناء کشیدن صوت، زیبا ساختن و نازک کردن صدا است باز تعریف دقیقی از غناء نداده است زیرا هر صدای کشیده شده ی زیبا غناء نیست. پس لازم می دانیم که به تعریف اصطلاحی غناء بپردازیم.
مفهوم اصطلاحی غنا در اسلام
مفهوم اصطلاحی غناء در اسلام که موضوع حکم شرع قرار گرفته با مفهوم لغوی و عرفی آن تفاوت دارد زیرا اهل لغت صدای بلند، صدای زیبا، کش دادن صدا، ترجیع صدا، زیبا گرداندن صدا را با اختلاف تعبیرها غناء می دانند. فقهای عظام نیز برای غناء تعاریف مختلفی بیان فرموده اند به گونه ای که برای کسی که سبب این اختلاف را نداند موجب شگفتی می گردد مثلا:
1- اَلغِناء مَدُّالصَوت عَلی التَّرجیعِ المُطرب: کشیدن صوت به گونه ای که شامل ترجیع وطرب باشد غنا است.(3)
2- الغِناء هُوَ تَرجیعُ الصُّوت وَ مَدَّه: غناء ترجیع صوت و کشیدن آن است.(4)
1-مصباح المنیر ص 65.2 2-کفایة الاحکام مرحوم محقق سبزواری
3-شرایع الاسلام 128.4 4- قوائد الاحکام مرحوم علامه 236.2 الدروس 190
4
3- صوتٌ فیهِ ترجیع و مُطرِب اَو ما یُسَمی فی العَرَب غناءٌ: صوتی است که در آن ترجیع وطرب باشد در عرف عرب غناء نامیده می شود.(1)
از آنجا که در اکثر عبارات مذکور لفظ ترجیع و طرب آمده لازم می دانیم مفهوم این دو واژه آورده شود تا مفهوم غناء روشن گردد
معنای لغوی ترجیع
1- جوهری در صحاح گفته است: تَرجیعُ الصَوت تَردیدهُ فی الحَلق کَقِراءةِ اَصحابِ الاَلحان: ترجیع عبارتست از چرخاندن صدا در گلو همانگونه که صاحبان آهنگ می خوانند.
2- ابن اثیر در نهایة می نویسد: اَلتَرجیع تُریدُ القِراءةِ و منهُ تَرجیعُ الاَذانِ: ترجیع عبارتست از چرخاندن صدا و زیر و بم دادن به آن در قرائت قرآن و یا در اذان.
3- در فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی آمده است: مراد از ترجیع تردد صوت در حلق و دهان است با اوزان مخصوص بنابراین ترجیع عبارتست از آوا، آهنگ دادن به صدا، زیر و بم و چهچه ی صدا.
معنای لغوی طرب
1- فیومی در مصباح می گوید: (طَرِباٌ) فَهُوَ (طَرِبٌ) من باب تَعِبَ و (طُروبٌ) مُبالِغَة وَ هیَ خِفَةُ لِشِدَةِ حُزنِ اَو سُرور.. : فعل ماضی طَرِبَ مصدری از باب تعِبَ بتعُبُ اسم فاعل آن طَربٌ و صیغه مبالغه اش طُروب است.
و آن طرب یک نوع حالت سبکی است که در اثر شدت حزن یا شدت سرور و شادمانی به انسان دست می دهد البته مردم عوام، طرب را مخصوص سرور و شادمانی می دانند. طَرّبَ با تشدید از باب تفعیل به معنای ترجیع و کشیدن صداست.
1- مسالک الافهام 165.2
5
2- در المنجد آمده است طَرِبَ طَرَبً: اِهتزّ و اِظطرَبَ فَرَحاً اَو حُزناً: طرب یعنی از روی شادی یا حزن یا اندوه به اهتزاز و اظطراب در آمدن. پس طَرِب عبارتست از حالتیکه در اثر غم یا شادی به انسان دست می دهد به گونه ای که در اثر آن حرکات سبک و خلاف شان و وقار و متانت از او سر می زند. در حقیقت طرب حالتیست که در اثر احساسات شدید به انسان دست می دهد و موجب بروز حرکاتی خاص در او می شود که برای خود سزاوار نمی داند. خواه در اثر غم و غصه و مصیبت باشد خواه در اصر شادی و شعف. به عنوان مثال: کسی که عزیز او مرده است گریه می کند، آب چشم و بینی اش سیلان پیدا می کند، از ته دل با صدای بلند گریه می کند، بی حال به راست و چپ غش می کند. در حالیکه همین شخص در اوقات دیگر این حرکات را برای خود ناپسند و ضد وقار می داند. همچنین کسی که تحت تاثیر موسیقی یا غناء قرار می گیرد حرکات سبک و موزونی از او سر می زند که در سایر اوقات آن ها را ناپسند و ضد شان خود می شمارد بنابراین طرب دو نوع است: حزن و شادی، که هرکدام به دوگروه تقسیم می شود:
1- طرب طبیعی مانند حالت شادی و حزنی که از تولد یا مرگ فرزند به پدر و مادر دست می دهد یا حزن و اندوهی که از شنیدن مصائب اهل بیت حاصل می شود. همچنین سرور و شادی که برای مومن به هنگام افطار، روز عید فطر، هنگام ملاقات مومنین و پس از انجام اعمال صالح حاصل می شود یا غم اندوه هنگام ارتکاب گناه در مومن پیدا می شود و مقدمه توبه و پشیمانی از گناه می گردد پسندیده است.
2- طرب مصنوعی آن است که از آهنگ های موسیقی و غناء به دست آمده باشد به عنوان مثال کسی که هیچ غمی ندارد و یاد مصائب اهل بیت هم نیست آهنگی را گوش می دهد و در اثر آن محزون و گریان می شود و یا کسی که هیچ خبر مسرت بخشی به او داده نشده و عمل صالحی که موجب خشنودی او گردد انجام نداده در اثر شنیدن موسیقی یا غناء به گونه ای شاد می شود که حرکات غیر عادی از او سر می زند. این حالت طرب مصنوعی است.
6
منشا تاریخی موسیقی و غناء
گاهی خوبی و بدی چیزی را از طریق شناخت مخترع و بنیانگذار آن می توان به دست آورد یعنی اگر عمل و روشی به وسیله شخص محترمی یا با توصیه و سفارش او بنیان گذاشته و رواج یابد معلوم می شود آن عمل پسندیده و موجب تقرب به خداست. همچنین اگر عمل و سنتی به وسیله شخص خبیثی تاسیس شود در می یابیم که آن عمل ناپسند و باعث دوری از رحمت خدا می شود.
درباره موسیقی و غناء بر فرض اینکه هیچ دلیلی بر مبغوضیت آن ها وجود نداشته باشد (اگرچه ده ها دلیل وجود دارد) از همین راه می توان به ناپسندی آن ها پی برد. زیرا بر اساس دلایل موجود موسیقی و غناء به وسیله شیطان ملعون اختراع شده و در طول تاریخ به وسیله افراد غیر متعهد و بی مبالات به دین مانند سلاطین جور و ماموران فاسق آن ها رواج یافته است.
مخترع موسیقی
همانگونه که اشاره شد در برخی روایات اختراع موسیقی به شیطان نسبت داده شده است. در روایات سماعه از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم: (لَمّا ماتَ آدَمُ شَمَتَ بِه ابلیسّ و قابیلُ فاجتَمعا فی الاَرضِ فَجَعَلَ اِبلیسُ و قابیلُ المَعارِفَ و المَلاهی شَاتَةً بِآدَمَ فَکُلُ ما کانَ فی الاَرضِ مِن هذا اَلضَربِ الذی یَتَلَذَّذُ بِهِ الناسُ؛ فَاِنَما هُوَ مِن ذلک)
آن گاه که حضرت آدم وفات کرد و شیطان و قابیل که دشمن او بودند خوشحال شده هر دو در محلی جمع شدند و به نشانه شادی برای مرگ آدم و شماتت او آلات موسیقی ساختند و نواختند پس هرگونه آلات موسیقی که در روی زمین باشد و مردم از آن لذت ببرند از نوع همان چیزی است که شیطان و قابیل اختراع کردند.(1)
1-وسائل الشیعه ج17 ص313، ابواب ما یکتسب به، باب 100 ح 5 (22630) ، فروع کافی ج 6 ص 431
7
مخترع غناء
در برخی دیگر از روایات اختراع غناء نیز به شیطان منسوب است و از او به عنوان اولین خواننده یاد شده است. حضرت علی(علیه السلام) برای اصحاب چهارصد مطلب از مطالبی که برای اصلاح دین و دنیای مسلمانان لازم است بیان کردند و فرمودند: اَلغِناءُ نَوحُ اِبلیسَ عَلی الجَنَة : غنا و آوازخوانی نوحه گری شیطان در غم فراق بهشت است.(1)
بدیهی است که شیطان همیشه دنبال کارهای خلاف دستور خدا بوده و هیچ کار مطلوبی انجام نمی دهد و از همین جا می توان به بدی غناء و موسیقی پی برد.
نتیجه
از مطالبی که گذشت چنین نتیجه گیری می شود: موسیقی و غنا از زمانی که به دست شیطان و قابیل اختراع شده همواره به صورت های گوناگون و با آلات مختلف دست تابعان شیطان و افراد بد کار بوده و هیچگاه افراد صالح به آن آلوده نشده اند. بنابراین غناء و موسیقی از کارهای باطل و شیطانی است.
(همچنین خداوند متعال حکیم بوده و از هرچه نهی کرده در آن مفسده مهمی وجود داشته است. خداوند انسان را برای رسیدن به کمال و تقوا آفریده است نه برای رذیلت و فساد و موسیقی سبب فساد اخلاق و دوری از تقواست و تاثیرات مخرب و منفی بر روان و اعصاب دارد و نه تنها موسیقی هیچگونه فایده طبی ندارد بلکه موجب ضعف اعصاب و مرض های روانی و سکته قلبی و مغزی نیز می شود).(2)
1-شیخ صدوق خصال ج 2 ص 631
2- نظرة الاسلام الی الموسیقی و الغناء محمد ابراهیم موحد قزوینی موسسة الوفا بیروت 1402
8
غناء و موسیقی از منظر آیات قرآن کریم
در قرآن مجید آخرین کتاب آسمانی و محکم ترین سند مذهبی مسلمانان آیاتی است که طبق نظر مفسران و روایات رسیده از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) بر غناء و موسیقی تطبیق گردیده و یا از مصادیق آن ها شمرده شده است که به تعدادی از آن ها اشاره می کنیم:
آیه اول: در آغاز سوره لقمان ضمن بیان برخی از اوصاف گروه (محسنین) و (مومنین) سخن از گروهی به میان آمده است که درست در مقابل آن ها قرار دارند که سرمایه های خود را در راه بیهوده و گمراه ساختن مردم به کار گرفته اند و بدبختی دنیا و آخرت را برای خود می خرند.
*وَ مِنَ الناس مَن یَشتَری لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ الله بِغَیرِ عِلمٍ وَ یَتَخِذَها هُزواً اولئکَ لَهُم عَذابٌ مُهین*
*وَ اِذا تُتلی عَلیهِ آیاتُنا وَلّی مُستَکبِراً کَاَن لَم یَسمَعَها کَاَنَّ فی اٌذٌنِیهِ وَقراً فَبَشِرهُ بِعَذابٍ اَلیم*(1)
*بعضی از مردم سخنان بیهوده و باطل را می خرند تا مردم را از روی نادانی از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا می گیرند؛ برای آنان عذابی خوار کننده است*و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود مستکبرانه روی بر می گردانند گویی آن را نشنیده است، گویی اصلا گوش هایش سنگین است، او را به عذابی دردناک بشارت ده *
برخی از مفسران قرآن اعم از شیعه و سنی در شان نزول آیه شریفه نوشته اند شخصی به نام نضر بن حارث(2) شغلش تجارت بود و بیشتر به کشور ایران مسافرت می کرد ضمن سفرهای خود داستان هایی درباره رستم و پادشاهان عجم یاد گرفته و کتاب هایی در این زمینه خریداری کرده و به شهر مکه آورده بود و به مردم می گفت اگر محمد برای شما سرگذشت قوم عاد و ثمود را نقل می کند من نیز داستان های سهراب و اسفندیار و اخبار کسراء و سلاطین عجم را می گویم. گروهی از قریش قصه های او را جذاب و خوشمزه پنداشته و دور او جمع می شدند و در اثر سر گرمی به داستان های او از تشرف به محضر مبارک پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) و از شنیدن آیات الهی و در نتیجه از ایمان به خدا و پیامبر اسلام باز می ماندند. خداوند در مقام تقبیح از عمل او این آیه شریفه را نازل کرد.(3)
برخی از مورخان نیز گفته اند نضر بن حارث چند کنیز آوازخوان خریده بود و هرکس را که احتمال می داد می خواهد مسلمان شود همراه کنیزانش به سراغ او می رفت و به کنیزهای خود می گفت: غذا و شراب به او بدهید
1- سوره لقمان آیات 6 و 7 3- مجمع البیان 313.4 ، نورالثقلین 194.4، الکشاف 490.3
2- نضر بن حارث بن علقمه بن کلده از بنی عبدالدار بود در زمان محاصره پیامبر و حامیان او در شعب ابی طالب همراه عاصم بن وائل و ابوجهل راه های ورودی مکه را زیر نظر داشتند و هر واردی که بارش خوراکی بود تهدید می کرد که چیزی به بنی هاشم نفروشد و چیزی از آنان نخرد. اگر قبول نمی کرد اموالش را غارت می کردند.
9
و برای او غناء و ترانه بخوانید، در پایان به آن شخص می گفت این ها از نماز و روزه و جهاد و چیزهای دیگری که محمد تو را به آن ها دعوت می کند بهتر است و این آیه در مقام مذمت از عمل او نازل شد.(1)
معنای لهو
اگر انسان کار بی هدفی تنها به جهت وقت گذرانی انجام دهد به گونه ای که در اثر توجه و اشتعال به آن کار از کارهای مهم و حیاتی دیگر باز بماند آن کار را لهو گویند. فضل بن حسن طبرسی در جوامع الجامع آورده است لهو یعنی هر نوع باطلی که انسان را از کار خیر باز دارد. در یک جمع بندی می توان گفت لهو آن است که انسان را از حالت جدی و واقعی به حالت هزل و شوخی می کشاند.
معنای لهوالحدیث
علما و مفسران قرآن اعم از شیعه و سنی لهوالحدیث را غناء و موسیقی و چیزهای لغو و باطل و بیهوده و …. تفسیر نموده اند که به خلاصه ی مضمون سخنان برخی از آنان اشاره می شود:
1- شیخ طوسی می فرماید در معنای آیه دو قول است: یکی اینکه نضر بن حارث کتابی را می خرد که در آن لهوالحدیث است. و قول دیگر این است که در مقابل سخن حق لهوالحدیث را می خرد.
2- ابن عباس، ابن مسعود و مجاهد گفته اند لهو الحدیث عبارتست از غناء و این همان مطلبی است که از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است.(2)
3- علامه طباطبایی می فرماید که لهو به معنای چیزی است که انسان را از هدف مهم بازدارد و لهو الحدیث به سخن بیهود گویند که انسان را به خود مشغول ساخته و از حق بازدارد نظیر حکایات خرافی و داستان هایی که انسان را به فساد و گناه می کشاند. این انحراف گاهی بخاطر محتوای سخن است و گاه بخاطر اسباب و ملازمات آن از قبیل آهنگ یا امور همراه آن مثل آلات موسیقی و امثال این ها و لهوالحدیث شامل همه ی این موارد می شود.(3)
4- شیخ محمد سبزواری: لهوالحدیث عبارتست از آوازخوانی یا هرچیزی که انسان را از خدا و اطاعت او بازدارد از قبیل سخنان باطل، آلات موسیقی، افسانه ها و داستان هایی که حقیقت ندارد و ….(4)
1-تفسیر قرآن ج5 ص56 ، تفسیر طنطاوی ج8 ص123 2- التبیان ج 8 ص 271 ، منتخب التبیان ج 2 ص 714
3- تفسیر المیزان ج16 ص 209 4- الجدید فی تفسیر القرآن المجید ج5 ص382
10
فلسفه و حکمت مبغوض بودن غناء بخاطر امور باطل و فاسدی است که بر غناء عارض می شود وگرنه ذات غناء حرام نیست. آنچه موجب حرمت است گمراه کردن مردم و مانند آن است. تفاوت انسان وحیوان این است که انسان برای خوردن و خوابیدن و خوش گذراندن آفریده نشده بلکه باید با توجه به خداوند و معنویات اوج بگیرد و حیات واقعی را به دست آورد. موسیقی و لهو عاملی برای دوری از خدا و معنویات است و از آثار سوء لهو و موسیقی ایجاد غفلت و بی خبری و رخوت در انسان و ایجاد هیجانات کاذب و وادار کردن انسان به انجام دادن کارهایی که عاقلانه نیست. اصراف و ضررهای جبران ناپذیر اقتصادی بخاطر برگزاری مجالس موسیقی و عیش و نوش، نابودی اخلاق و فرهنگ و …. می باشد.
آیه دوم: *فَاجتَنِبوا الرِجسَ مِنَ الاَوثانِ وَاجتَنِبوا قَولَ الزور*(1)
*از بت ها و پلیدی ها اجتناب کنید و از سخنان باطل بپرهیزید.*
قول زور در کلام مفسران
1- شیخ طوسی در تفسیر التبیان می فرماید مراد از قول زور دروغ است و اصحاب ما (امامیه) روایت کرده اند که غناء و سایر سخنان ناحق که انسان را مشغول می کند داخل در مفهوم قول زور می باشد.(2)
2- علاوه بر تفسیر تبیان تفاسیر دیگری چون تفسیر قمی، ابوالفتوح رازی، مجمع البیان، منهج الصادقین، برهان، نورالثقلین، اطیب البیان، شبر، نمونه، جامع، صافی و المیزان یکی از وجوه و مصادیق قول زور را خوانندگی حرام و غناء آورده اند.
3- از سوی دیگر کلمه زور به معنای دروغ و باطل و آرایش دادن باطل و انحراف از حق به کار می رود. پس آنچه حرام و اجتناب از آن لازم است موارد فوق و هرآنچه از مصادیق این عنوان است می باشد. گاه ممکن است غناء از مصادیق این عناوین باشد در اینصورت قطعی است که این نوع غنا و موسیقی حرام است در حالیکه این نوع مورد اتفاق همه است.
4- همچنین آیه شریفه در مناسک حج نازل شده است. مناسک حج چنین است که هرکس برنامه های الهی را بزرگ دارد نزد پرودگارش برای او بهتر است. (چارپایان برای شما حلال شده مگر آنچه دستور منع آن بر شما خوانده شود.) از پلیدی ها یعنی از بت ها اجتناب کنیم و از سخنان باطل و بی اساس بپرهیزید در حالیکه هم برای خدا خالص باشید و هیچگونه شریکی برای او قائل نشوید و هر کس شریکی برای خدا قائل شود گویی از آسمان سقوط کرده و پرندگان او را می ربایند و یا تندبادی او را به مکان دوری پرتاب می کند.
1- سوره حج آیه 30 2- التبیان فی تفسیر القرآن ج7 ص312
11
5- درباره معنای قول زور مشخص است که قول زور مربوط به نوعی صوت نیست همچنین در روایات قول زور به (احسنت) و (آفرین) به کسی که خواننده با صدای غنایی تشویق می کند اطلاق شده در حالیکه احسنت قول و گفتار باطل نیست ولی اگر با این کلمه ترغیب بر گناه شود به ان قول زور اطلاق می گردد.
همچنان که گفته شد دستور دوری از قول زور در ضمن احکام حج بیان شده است. سوالی که به ذهن می آید اینست که چرا خدای متعال از میان این همه زشتی ها به دو مورد اشاره میکند (بت و قول زور)شاید به این جهت است که این دو مورد در زمان نزول آیه در اعمال حج زیاد به چشم میخورد و مردم به جهت فراوانی بت ها به آنها تقرب می جستند و سخنان باطل ایراد می کردند و شاید به گفته برخی از مفسران که در تفسیر قول زور اشاره به کیفیت لبیک گفتن مشرکان در مراسم حج در جاهلیت دانسته اند زیرا آن ها لبیک را که آیینه تمام نمای توحید و یگانه پرستی است آنچنان تحریف کرده بودند که مشتمل بر زننده ترین تعبیرات شرک آلود شده بود. می گفتند: (لبیک لا شریک لک الا شریک هو لک تملکه و ما ملک)
دعوتت را اجابت کردیم و به سویت آمدیم ای خدایی که هیچ شریکی نداری جز شریکی که مخصوص توست. تو مالک او و هرچه که او در اختیار دارد هستی.
بطور مسلم این جمله باطل و بیهوده بوده و مصداق قول زور است که به معنی سخن دروغ و باطل و خارج از اعتدال است.
قول زور در روایات
روایاتی که از پیشوایان معصوم(علیهم السلام) در تفسیر این آیه شریفه به ما رسیده است معنای قول زور را به روشنی بیان می کند که در این جا به بخشی از آن ها اشاره می کنیم:
عبدالعلی می گوید از امام باقر (علیه السلام) تفسیر این آیه را پرسیدم، ایشان فرمودند رجس اوثان، شطرنج (قمار) و مراد از قول زور غناء است.
آیه سوم: آن جا که قرآن کریم اوصاف بندگاه صالح و عبادالرحمن را بر می شمارد می فرماید:
*وَالَذینَ لایَشهَدونَ الزُور وَاِذا مَروا بِالَغوِ مَروا کِراما*(1)
*کسانی که گواهی به ناحق ندهند و چون با ناپسندی مواجه شوند با بزرگواری می گذرند*
لغو در لغت در برخی از روایات مترادف با لهو عنوان شده از جمله روایت محمد بن ابی عباد از امام رضا(علیه السلام) که می فرماید هو (سماع) فی حیّز الباطل واللهو اما سمعت الله و یقول اذا مروا باللغو مروا کراما. در این روایت لغو در ردیف باطل و سهو است.
1- سوره فرقان آیه 72
12
تفسیر آیه در کلام مفسران قرآن
1- شریف لاهیجی می نویسد احادیث اهل بیت (علیهم السلام) متکثر الورود است که مراد از زور غناء است، لیکن علی بن ابراهیم روایت کرده که مراد از زور غناء و مجالست با اهل لهو است؛ اعم از آنکه غناء باشد یا غیر آن(1)
2- امین الاسلام طبرسی: مراد از زور مجالس باطل شامل مجالس غناء، فحش و خناء هم می شود.
آیه چهارم
در سوره مومنون نیز هنگام بیان ویژگی های مومنان رستگار پس از بیان ویژگی خشوع در نماز می فرماید:
*وَالَذینَ هُم عَن اللَّغوِ مُعرِضون*(2)
*و آن ها که از بیهودگی روی گردانند.*
نظر مفسران در تفسیر آیه
1- امین طبرسی در تفسیر آیه می گوید مراد از لغو هر نوع کردادر و گفتار بی فایده و بی اهمیت و چیزهای زشت و ممنوع است که باید از آن ها اعراض شود.
2- در تفسیر شریف لاهیجی آمده است آن مومنانی که ایشان از قول و فعل بیهوده و بی فایده اعراض کنندگانند منظور این آیه بوده است.
3- در ارشاد مفید از حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) روایت شده که فرمود همه حرف هایی که در آن ها ذکر خدا نباشد. و از حضرت امام صادق(علیه السلام) مروی است که مراد از لغو غناء و ملاهی است.(3)
آیه پنجم
درسوره قصص ضمن بیان برخی از اوصاف مسلمانان مومن به کتاب آسمانی می فرماید:
*و اِذا سَمِعوا اللَّغو اَعرِضوا عَنه*(4)
*و هرگاه سخن لغو و بیهوده بشنوند از آن روی می گردانند*
آیه در کلام مفسران
1- در تفسیر علی بن ابراهیم قمی در حدیثی آمده است: مراد از لغو در این آیه دروغ و لهو و غناست و اعراض کنندگان از آن امامان هستند که از همه این کارها اعراض می کنند.(5)
1- تفسیر شریف لاهیجی ج 3 ص 353 2- سوره مومنون آیه 3 3- ارشاد مفید ج3 ص218
4- سوره قصص آیه 55 5- تفسیر علی بن ابراهیم قمی ج 2 ص 141
13
2- در تفسیر نمونه پس از نقل مطلب فوق از تفسیر قمی می نویسد: پیداست که هر دو قسمت حدیث از قبیل بیان مصداق روشن است وگرنه لغو مفهوم گسترده ای دارد که غیر از این ها را نیز شامل می شود. و اعراض کنندگان از لغو نیز همه مومنان راستین هستند. هرچند امامان در صف مقدم جای دارند.(1)
آیه ششم
خدای مهربان در بیان برخی از مصادیق حکمت در قالب دستورهایی به رسول گرامی اش می فرماید:
*وَ لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلم اِنَّ السَمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُوادَ کُلٌ اولئکَ کانَ عَنهُ مَسئولا*(2)
*از آن چه به آن آگاهی نداری پیروی نکن چرا که گوش و چشم و دل همه مسئول هستند*
آیه در کلام مفسران
علی بن قمی با سند صحیح از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:
روز قیامت هیچ بنده ای نمی تواند قدم بردارد تا از چهار چیز از وی سوال شود: عمرت را کجا صرف کردی؟ بدنت را در چه راهی فرسوده کردی؟ مالت را از کجا به دست آوردی و در کجا خرج کردی؟ و از دوستی اهل بیت (علیهم السلام) می پرسند.(3)
روایات پیرامون آیه
در حدیث مرسل آمده است مردی درباره گوش دادن به غناء و موسیقی از امام صادق(علیه السلام) سوالی نمود. امام او را از این عمل نهی کرد و این آیه را تلاوت نمود.
آیه هفتم
خداوند حکیم برای اینکه انسان را متوجه خطر نموده و از راه های گمراهی و فریب های شیطان آگاه نماید در خطاب به آن دشمن دیرینه انسان می فرماید:
* وَاستَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِک*(4)
*هرکدام از آن ها را می توانی با صدایت تحریک کن*
واژه استفزاز به معنای تحریک و برانگیختن است، تحریکی که سریع و ساده ولی در اصل به معنای قطع و بریدن چیزی است و استعمال این واژه در معنای تحریک و برانگیختن به جهت بریدن کسی از حق و کشیدن او به سوی باطل است.(5)
بیشتر مفسران صوت شیطان را به غنا و موسیقی تفسیر نموده اند.(6)
1- تفسیر نمونه ج 16 ص 114 2- سوره اسراء آیه 36 3- تفسیر قمی ج2 ص19
4- سوره اسراء آیه 64 5- ر-ک مفردات راغب تفسیر نمونه ج 12 ص 183 6-تفسیر تبیان 499.6 آلوسی 111.15
14
آیه هشتم
خدای متعال پس از بیان مطالبی درباره اقوام پیشین می فرماید:
*وَتَضحَکونَ و لاتَبکُون*واَنتُم سامِدون*(1)
*ونمی خندید و نمی گریید*و پیوسته در غفلت و هوسرانی به سر می برید*
آیه در کلام مفسران
1- سعید حوّی در الاساس فی التفسیر می گوید: وانتم سامدون یعنی شما آوازخوانی می کنید، یا غافل هستید یا مشغول لهو و لعب می باشید و یا از حق اعراض می کنید.
2- در تفسیر مجمع البیان در این باره آمده است: سمود به معنی لهو و بازی است و سامد یعنی لهو کننده میباشد. سمد در لغت به قبیل حمیر به معنای غناست چنانچه وقتی می گوید سمد لنا برای ما آواز بخوان.(2)
3- علامه طباطبایی در تفسیر آیات فوق می نویسد اشاره کلمه سمود به معنای لهو است و این آیه متفرع بر آیات گذشته و استفهام آن توبیخی است.
آیه نهم: خدای مهربان پس از بیان حکم نماز جمعه به قضیه ای که در زمان پیامبر اتفاق افتاده اشاره می کند:
*واِذا رَاوا تِجارَةً اَو لَهواً انفَضوا اِلَیها و تَرکُوکَ قائِما قُل ما عِندَالله خَیرٌ مِنَ اللَّهو وَ مِنَ التِجارَة والله خَیرُالرازقحین*(3)
*هنگامی که آن ها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می شوند و به سوی آن می روند و تو را ایستاده به حال خود رها می کنند بگو آن چه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خدا بهترین روزی دهندگان است*
شان نزول آیه
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد کاروانی از تجار در روز جمعه هنگام نماز که رسول خدا در حال خطبه نماز جمعه بود وارد مدینه شد و به منظور اعلام ورود خود طبل و دهل زدند. مردم پیامبر را در حال خطبه رها کرده و به طرف کاروان رفتند. (به طوری که تنها 12 نفر باقی ماندند و پیامبر در این باره فرمودند اگر این 12 نفر باقی نمی ماندند پیامبر بر سر مردم سنگ می بارید.) آیه فوق به همین مناسبت لازم شد پس مراد از لهو در این آیه استعمال طبل، دهل، دایره و سایر آلات طرب به قصد جمع شدن مردم است.(4)
در تفسیر نمونه آمده است تعبیر به لهو اشاره به طبل و سایر آلات لهوی است در هنگام ورود قافله تازه ای به به مدینه می زدند که هم نوعی اخبار و اعلام بود و هم وسیله ای برای سرگرمی و تبلیغ و همانگونه که در دنیای امروز نیز در فروشگاه هایی که به سبک غربی است مشاهده می شود.(5)
1- سوره نجم آیه 60 و 61 2- الدور المنصور 132.6، روح المعانی 62.27
3- سوره جمعه آیه 11 4- المیزان ج 19 ص 274 5- تفسیر نمونه ج 24 ص129
15
لازم به یاد آوری است که چند آیه دیگر نیز برای اثبات آسیب غناء و حرمت آن در قرآن ذکر شده که به از حوصله ی این مقاله خارج است.
نتیجه
از جمله مطالبی که در این فصل نقل شد به دست می آید: در قرآن کریم آیاتی است که طبق تفسیر مفسران قرآن و روایات منقول از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) بر زشتی و حرمت و آسیب غناء و موسیقی دلالت می کند. نیز از نزول این آیات در سوره های مکی (اسراء، انبیاء، مومنون، فرقان، قصص، لقمان و نجم) و سوره های مدنی (حج، جمعه) این نکته به دست می آید که قرآن کریم از ابتدای نزول تا انتها با این عمل زشت و گناه خطرناک مبارزه کرده آن را عملی منفور و مطرود اعلام کرده است.
قرآن کریم همواره سعادت بشری و تمام ابعاد روحی انسان و استعدادهای آن را شناخته و راهکارهایی برای هدایت انسان از مسیر ضلالت و بطالت و شقاوت به مسیر سعادت و رشد و کامیابی ارائه داده و آسیب شناسی جامعی در این باره انجام داده است. فلذا بهترین و موثرترین دستورالعمل ها را در تمام ابعاد ریز و درشت زندگی در اختیار انسان ها قرار می دهد تا به سر منزل مقصود برساند از این رو به نکاتی مانند موسیقی و غناء که تاثیر قابل توجهی بر روح انسان و رشد و تعالی یا سقوط و افول وی می گذارد آنچنان توجه نموده است که چندین آیه از کتاب آسمانی به این موضوع پرداخته است. باشد تا ما و تمامی انسان با بهره گرفتن از این چراغ های هدایت الهی راه نجات خویش را پیدا کرده و شکرگذار عملی نعمات بی پایان الهی باشیم. ان شاء الله.
16
غناء و موسیقی از منظر روایات اهل بیت (علیهم السلام)
علاوه بر روایاتی که در تفسیر آیات وارد شده احادیث بسیاری نیز بصورت مستقل در کتاب های شیعه و سنی از پیشوایان معصوم درباره غناء (خوانندگی) و موسیقی (نوازندگی) نقل شده است که تعدادی روایات از کثرت به حد تواتر رسیده است.
مفهوم تواتر
تواتر در لغت به معنای پشت سر هم آمدن چند چیز با فاصله اندک می باشد و در اصطلاح علم الحدیث؛ خبر متواتر آن است که به وسیله راویان بسیاری نقل شود به حدی که اتفاق آنان بر دروغ یا اشتباه ممکن نباشد در نتیجه موجب حصول علم به مضمون آن گردد.
دسته بندی روایات
مجموعه روایات درباره غناء و موسیقی به پنج دسته تقسیم شده و از هر دسته چند روایات چند روایت را به عنوان نمونه نقل می کنیم:
دسته اول: روایات در ممنوعیت غناء و آوازخوانی
در روایات اسلامی درباره غناء و خانه ای که در آن غناء و آوازخوانی تعبیرهای تندی از قبیل بدترین صدا خبیث ترین موجودات و … دیده می شود. که به برخی از آن ها اشاره می شود.
امام صادق(علیه السلام): الغِناءُ یُورِثُ النِفاقَ وَیُعَقِبُ الفَقرَ*غناء موجب دورویی وتنگدستی میگردد.(1)
پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله و سلم): اَلغِناءُ رُقیَةُ الزِنی* غناء مقدمه و افسون زناست(2)
امام صادق(علیه السلام): بَیتُ الغِناء لاتُومنُ فیه الفَجیعةُ، ولاتُجابُ فیه الدَعوَة و لایَدخِلُهُ المَلَک*خانه ای که محل غناء و آوازخوانی باشد از بلاهای خطرناک ایمن نمی باشد، در آن دعا مستجاب نمی شود و فرشتگان رحمت به آن خانه وارد نمی شوند.(3)
1- وسائل الشیعه ج17 ص 309 2- جامع الاحادیث الشیعه ج 22 ص 234 3- وسائل الشیعه ص309 ح22594
17
دسته دوم: روایات در مذوم بودن موسیقی و ممنوعیت آلات آن:
زوال غیرت اهل موسیقی: در حدیث موثق اسحاق بن جریر از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند:
فَاِذا کانَ کَذلِکَ نُزِعَ مِنهُ الحَیاءُ وَ لَم یُبال ما قالَ و لا ما قیلَ فیه*وقتی که چنین شد شرم و حیا از او برداشته شود به گونه ای که از سخنان نا روایی که به مردم می گوید یا مردم درباره او می گویند پروایی ندارد.(1)
بدبختی جامعه: از امام سجاد (علیه السلام) روایت شده است: لایُقَدِسُ اللهُ اُمَةً فیها بَربَطٌ یُقَعقَعٌ…*پاک و سعادتمند نمی شود ملتی که در میان آنان بربط به صدا در آید(2)
نگهداری آلات موسیقی وغضب خدا: امام صادق (علیه السلام) فرمود: مَن بَقی فی بَیتِه طُنبُورٌ اَربَعینَ صَباحاً فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله*هرکس در خانه اش چهل روز تنبور بماند به غضب خدا گرفتار می شود.(3)
دسته سوم: روایات در نکوهش شخص خواننده و نوازنده:
آوازخوان ملعون: امام صادق علیه السلام فرمودند: المُغَنیةُ مَلعونةٌ مَن اَکَل کَسبَها*زن خواننده و کسی که از کسب او بخورد ملعون و مطرود از رحمت خداست(4)
دوری از رحمت خدا: پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم) فرمودند:خَمسةٌ لایَنظٌرٌ اللهٌ اِلَیهِم یَومَ القیامَة-الی اَن قالَ و المُغَنی*خداوند در قیامت به پنج طایفه نظر نمی کند و یکی از آنان آوازخوان است.(5)
نفرین کبوتر بر خوانندگان و نوازندگان: در روایت آمده است روزی امام علی(علیه السلام) در مسجد کوفه نشسته بودند مردی شامی برخواست و سوال هایی مطرح کرد از جمله پرسید معنای هدیر(تکرار صدای کبوتر) چیست؟ حضرت فرمود: تَدعُوا عَلی اَهلِ المَعازِفِ و القَیّانِ و المَزامیرِ و العیدان*بر نوازندگان موسیقی و آوازخوانان نفرین می کند.(6)
1- جامع الاحادیث شیعه ح 12 2- وسائل الشیعه ج17 ص313 3- لئالی الاخبار ج 5ص219
4- وسائل الشیعه ج17 5- جامع الاحادیث ج22 ص233 6- جامع الاحادیث ص 249 ح 22
18
دسته چهارم: روایات در ممنوعیت گوش دادن به غناء و موسیقی:
همانطور که در قرائت قرآن، دعا و امثال آن علاوه بر قاری گوش دهنده نیز پاداش دارد درباره موسیقی و غنا نیز علاوه بر عقاب نوازنده و خواننده، گوش دهنده نیز عقاب دارد.
غناء عامل نفاق: عنبسه از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است: ِاستِماعُ اللَهوِ وَالغِناءِ یُنبِتُ النِفاقَ کَما یُنبِتُ الماءُ الزَرعَ* گوش دادن به لهو(موسیقی و غناء باعث رویش نفاق می شود همانگونه که آب زراعت را می رویاند.(1)
مقدمه قساوت قلب: در روایتی پیامبرگرامی اسلام ضمن وصیت خود به علی(علیه السلام) فرمودند:
یاعَلیُّ، ثَلاثَةٌ یُقسینَ القَلبَ: اِستِماعُ اللَهوِ، وطَلَبُ الصَیدِ، و اِتیانُ بابِ السُلطانِ* ای علی سه چیز است که موجب سنگدلی می شود: گوش دادن به لهو، دنبال شکار رفتن، و رفت و آمد به دربار پادشاه ستمکار(1)
عذاب شنونده غناء: پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مَن قَعَدَ الی قینةٍ یَستَمِعُ مِنها صَبَّ اللهُ فی اُذُنِهِ اَلانُکَ* کسی که در مجلس زن خواننده بنشیند که به آوازخوانی او گوش دهد خداوند به گوش های او سرب خواهد ریخت.(2)
دسته پنجم: روایات در پرهیز از غناء و موسیقی و پاداش اخروی آن:
درخت خوش صدا در بهشت: مردی به پیامبر اسلام (صل الله علیه وآله و سلم) عرض کرد یا رسول الله من صدای خوب را دوست دارم آیا در بهشت صدای خوب هست؟ حضرت فرمودند نَعَم وَالَذی نَفسی بِیَدِه اِنَّ اللهَ لَیَامُرُ لِمَن اَحَبَ ذلِکَ مِنهُم بِشَجَرٍ یُسمِعُهُ صَوتً بِالتَسبیحِ ما سَمِعَتِ الاذان ِباَحسَنِ مِنهُ قَطٌ*آری سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هرکدام از اهل بهشت که مایل باشند درختی در بهشت به دستور خدای مهربان با چنان صدای زیبایی تسبیح می گوید و به گوش او می رساند که هرگز گوش هیچ مخلوقی صدایی زیباتر از آن نشنیده است.(3)
1- ابواب ما یکتسب ص 314 باب 100 ح8 (22633) 2- کنزالعمال ج 15 ص220 (40669)
3- بحارالانوار ج 33 ص 547
19
شنیدن حمد و ثنای الهی در بهشت: قطب راوندی در لب اللباب می نویسد: فی الخَبَر اِنَ اللهَ یَقولُ یَومَ القیامَة مَلائِکَتی مَن حَفِظَ سَمعَهُ وَ لِسانَهُ عَنِ الغِناء فَاسَمِعوهُ حَمدی و الثّناءَ عَلَیَّ*در خبر است که خدای متعال در قیامت می فرماید: ای فرشتگانی که به حمد وثنای من مشغول هستید صدایتان را به گوش کسانی که در دنیا گوش و زبان خود را از غناء باز داشته اند برسانید.(1)
نتیجه
از مجموعه احادیث به دست آمده آسیب های دیگری همچون مقدمه بودن غنا برای بلاهای خطرناک، عامل نفاق و فقر بودن، از امور باطل بودن، زوال غیرت، بدبختی جامعه، مانع ورود ملائک و دفع رحمت الهی، پست و ملعون شدن، همنشین با شیطان شدن، عدم قبولی نماز تا چهل شب، کور و کر و لال محشور شدن در قیامت، قساوت قلب پیدا کردن بر غنا مترتب است از طرفی پرهیز از غنا علاوه بر پاداش های اخروی همچون شنیدن صوت خوش ثنا و حمد الهی فرشتگان در بهشت، مجالست و شنیدن صوت خوش حورالعین، شنیدن صدای قاریان بهشتی و … منافع دنیایی آن اعم از آرامش روان، افزایش تمرکز و توان بهره برداری علمی از مغز و روح، و آمادگی قلب و روح انسان برای شنیدن سخن حق به دنبال دارد.
همچنین در پنج عنوان ذکر شده که در اکثریت به حد تواتر نیز رسیده است استفاده می شود غنا و موسیقی هم برای خواننده و نوازنده و هم برای شنونده آن ها حرام است، مالی که خواننده یا نوازنده از این راه به دست آورده مال سحت و حرام و دهنده آن مال نیز مرتکب گناه زشتی شده است و کسی که از این گناهان پرهیز کند در آخرت به نعمت های بهتری می رسد.
خدایا در دنیا توفیق ترک گناه به ویژه ترک غناء و موسیقی به ما عنایت بفرما و در آخرت از نعمت هایی که برای پرهیز کنندگان از غناء و موسیقی آماده کرده ای عطا بفرما.
آمین یا رب العالمین
1- ابواب ما یکتسب به باب 19 ح34 (31951) ، جامع الاحادیث شیعه ج22 ص 236
20
منابع و مآخذ
1- رجب نژاد ، م ، نگرشی به مبانی فقهی موسیقی ، نشر عابد 1379 تهران
2- نوری ، م.ا ، موسیقی و غنا از دیدگاه اسلام ، نشر بوستان کتاب، 1385 قم
3- مختاری، ر - صادقی ، م ، غنا و موسیقی ، جلد 3 ، انتشارات تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1377 قم
4- قرآن کریم
5- حر عاملی ، شیخ محمد حسن ، وسائل الشیعه
6- مجلسی ، محمد باقر ، بحارالانوار
7- طبرسی ، فضل بن حسن ، جوامع الجامع ، التفسیر
8- البستانی ، فواد ، م.ت بندرگی ، محمد ، المنجد
9- طباطبایی ، محمد حسین ، تفسیر المیزان
10 - مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه
11- شیخ صدوق ، خصال
12- شیخ مفید ، ارشاد
13- دهخدا ، علی اکبر ، لغتنامه
14- علی بن ابراهیم قمی ، تفسیر
15- لاهیجی ، تفسیر شریف
16 - جامع الاحادیث الشیعه، فروع کافی، مجمع البیان، لئالی الاخبار، ابواب ما یکتسب، کنزالعمال، شرایع الاسلام، مصباح المنیر، مسالک الافهام، نورالثقلین، کفایة الاحکام مرحوم محقق سبزواری، قوائد الاحکام مرحوم علامه، الکشاف، التبیان، الجدید فی تفسیر القرآن، مفردات راغب تفسیر نمونه، روح المعانی، الدور المنصور
گريه و عزاداري براي امام حسين عليه السلام
سخنران دکتر رفیعی
موضوع : گريه و عزاداري براي امام حسين عليه السلام
الْحَمدُ لِلّهِ الَّذِي عَلا فِي تَوَحُّدِهِ وَ دَني فِي تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فِي سُلْطَانِهِ وَ عَظُمَ فِي أرْکانِهِ فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصّْخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ ثُمَّ الصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي حَبيبِهِ وَ خِيَرَتِهِ أبِي القاسِمِ المُصطَفَي مُحَمّد وَعَلي آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ لاسِيَّمَا بَقيَّه اللّهِ فِي الأرَضينَ.
مقدمه
امروز اولين روز ماه محرم است، ماه عزاداري سرور و سالار شهداي کربلا حضرت اباعبدالله عليه السلام ، ماهي که ائمة معصومين علیهم السلام ، نسبت به اقامة عزاي امام حسين عليه السلام و اشک و گريه بر اباعبدالله علیه السلام ، و برپايي مجالس عزاداري سفارش کرده اند.
سفارش امام رضا عليه السلام به ريان بن شبيب
شخصي به نام ريّان بن شبيب مي گويد: خدمت امام رضا عليه السلام رفتم، امام رضا علیه السلام فرمود: مي داني امروز چه روزي است؟ امروز روزي است که حضرت زکرياي پيغمبر دعا کرد و از خدا اولاد خواست، دعايش به اجابت رسيد و خداوند حضرت يحيي را به او داد. سپس امام هشتم عليه السلام فرمودند: ريّان بن شبيب، محرم ماهي است که قبل از اسلام و قبل از آن که پيغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مبعوث شود، در جاهليت اين ماه را محترم مي شمردند و مي گفتند: جنگ در اين ماه جايز نيست، کشتار در اين ماه جايز نيست. حتي مشرک ها و غيرمسلمان ها هم قبل از اسلام: «يُحَرِّمونَ فِيهِ الظّلْمَ وَ الْقِتَالَ»؛ جنگ را در ماه محرم ممنوع مي دانستند به همين دليل هم به آن محرم مي گويند. اين نامگذاري مربوط به قبل از اسلام است. سپس امام رضا عليه السلام فرمود: اما ماهي که کافرها و مشرک ها در آن جنگ نمي کردند و مي گفتند جنگ حرام است، در اين ماه بني اميّه به اسم اسلام و دين حرمت امام حسين عليه السلام را شکستند و او را مظلومانه به شهادت رساندند، بعد امام رضا علیه السلام فرمود: يا ابن شبيب، اي پسر شبيب؛ «إنْ کُنْتَ بَاکِياً لِشَيءٍ»؛ اگر خواستي بر چيزي گريه کني - اگر مصيبت و داغي ديدي، اگر عزيزي از دست دادي- «فَابْکِ للحُسَينِ بْنِ عَلِيّ»، براي عزيز خودت گريه نکن، براي حسين ما اشک بريز و گريه کن، «فَإنَّهِ ذُبِحَ کَمَا يُذْبَحُ الْکَبْشُ».[۱]
اشکال و شبهه در مورد عزاداري امام حسين عليه السلام
در روايات به عزاداري و گرية بر اباعبدالله علیه السلام سفارش شده است گر چه امروزه بعضي ها اشکال مي کنند که گريه بر ميّت و شهيد و کسي که از دنيا رفته چه اثري دارد؟ گاهي در آثار وهابي ها و نوشته هاي بعضي از افراد اين اشکال ديده مي شود که گريه يعني چه؟ اين گريه به چه معناست؟ چرا بايد براي کسي که ۱۴ قرن قبل به شهادت رسيده است اشک بريزيم؟ دليل اين اشک و بکاء چيست؟ من در توضيح اين مطلب يک نکته اي را بگويم؛ اگر دقت فرماييد، شايد پاسخ اين سؤال روشن شود. اخيراً زياد ديده ام بعضي از نويسندگان در نوشته هايشان اشکال مي کنند که اين اشک چه معنايي دارد؟ اين گريه چه مفهومي دارد؟
انوع گريه
به طور کلي ما پنج نوع گريه داريم؛ اما بعضي از بزرگان در کتاب هايشان نوشته اند چهار نوع گريه داريم. من با توجه به روايات يک نوع ديگر را اضافه کرده ام. مرحوم آقاي بهاري کتابي دارد به نام «الدَّعوَه الحُسينيَّه» ايشان اين کتاب را در ردّ کساني نوشته است که بر گريه و زيارت امام عليه السلام اشکال مي کنند. ايشان در آن کتاب اين مطلب را دارد که گريه چهار گونه است. به نظر بنده چهار گونه گريه براي امام حسين عليه السلام هم مي تواند باشد. گريه به دو قسمت تقسيم مي شود: ۱- گرية مثبت، ۲- گرية منفي. گريه منفي مثل اينکه به کسي بگويند برو جبهة جنگ و او از ترس، گريه کند اين گرية ضعف است. يا مثلاً به کسي بگويند براي تحصيل بايد از وطن و پدر و مادرش دور شود و او از اين موضوع ترس داشته باشد و گريه کند، اين گرية ضعف است. اما گرية مثبت را شايد بتوان به پنج شاخه تقسيم کرد؛
۱- گرية عقيدتي
گاهي اعتقادات، انسان را به اشک وا مي دارد، اين مطلب ريشه در قرآن دارد؛ وقتي اين آيه بر نبي مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شد: «تَري أعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ»[۲]؛ شما مي بينيد اشک مؤمنان جاري مي شود.[۳] همچنين وقتي آيه «إنَّکَ مَيّتٌ وَ إنَّهُمْ مَيِّتُونَ»[۴]؛ پيامبر تو مي ميري، مردم هم مي ميرند نازل شد، پيامبر خيلي گريه کرد. وقتي سوره نصر نازل شد؛ «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالفَتْح….» عموي پيامبر، عباس اين آيه را شنيد شروع کرد به اشک ريختن.[۵]
۲- گرية عاطفي
بُکاءُ رَحمه؛ گرية رحمت يعني اشکي که بر اساس عواطف و احساسات انسان رقّت قلب پيدا مي کند و براي چيزي گريه مي کند، اين طبيعت همة بشر است. حتي اگر کسي مسلمان هم نباشد و قساوت قلب نداشته باشد وقتي يک صحنة غم انگيز مي بيند يا مي شنود اشک مي ريزد. مثلاً بچه اي که از گرسنگي در بغل مادرش جان مي دهد هر کسي را متأثر مي کند، کسي که در بغل پدرش شهيد مي شود مثل آن جرياني که در فلسطين پيش آمد، هر کسي که در تلويزيون آن صحنه را ديد متأثر شد. فيلمي که يک صحنة غم انگيز را نشان مي دهد افراد را به گريه مي آورد.
علامات شقاوت
چشم، مجراي اشک وابسته به قلب و باطن انسان است، نمي تواند بي تقاوت باشد مگر کسي که منشأ اين چشمه را خشک کند. در اين رابطه حديث هم داريم پيامبر فرمود: مِنْ عَلاماتِ الشَّقاءِ؛ چهار چيز نشانة شقاوت و بدبختي است: ۱- جُمُودَ العَيْنِ؛ خشکي چشم. ۲- وَ قَسْوَهُ القَلْبِ؛ قساوت قلب. ۳- شِدَۀُ الْحِرْصِ فِي طَلَبِ الدُّنيَا؛ حرص زدن و چسبيدن به دنيا. ۴- وَ الإصرَارُ عَلَي الذَّنبِ[۶]؛ گناه روي گناه. و الّا هر انسان عاطفي به طور طبيعي در مسائلي که مصيبت گونه باشد متأثر مي شود چه ببيند و چه بشنود.
داستان ها و شواهد پيرامون گريه اهل بيت عليهم السلام
مورد اول: من چند مثال براي شما مي زنم: پيغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پسري به نام ابراهيم داشت، هيجده ماهش بود يعني يک سال و شش ماه داشت که مُرد - بچة يک سال و شش ماهه اول شيرين زباني اش است. تازه به حرف آمده، کمي راه افتاده - پيغمبر خيلي متأثر شد، در تشييع جنازه اش گريه مي کرد عايشه اعتراض کرد: يا رسول الله، چرا گريه مي کنيد؟ فرمود: «لَيْسَ هَذَا بُکاءً وَإنَّما هَذِهِ رَحمَهٌ»؛ اين اشک رحم است، اين اشک دل سوختن است، قلبم مي سوزد و اشکم جاري مي شود من نمي توانم جلوي اين گريه را بگيرم. بعد فرمود: «مَنْ لايَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ»[۷] کسي که رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نمي کند. لذا اين يک شاهد؛ در منابع اهل سنت هم آمده که پيغمبر اشک ريخت.
مورد دوم: جعفر ابن ابي طالب شهيد شد؛ جعفر برادر اميرالمؤمنين علیه السلام است، او در جنگ موته شهيد شد. پيغمبر در بعضي از جنگ ها نبوده است از جمله جنگ موته. پيغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در مدينه بود او از طريق غيب با خبر شد که جعفر برادر اميرالمؤمنين شهيد شده است، پيغمبر داشت در مسجد براي مردم تعريف مي کرد و اشک مي ريخت که اميرالمؤمنين علیه السلام از در مسجد وارد شد. حضرت فرمود: ساکت باشيد برادرش دارد مي آيد - داغ برادر سخت است- ساکت باشيد که متوجه نشود. اميرالمؤمنين علیه السلام وارد شد وقتي نگاهش به چهرة پيغمبر و اصحاب افتاد ديد چهره حضرت عادي نيست. گفت: يا رسول الله چه شده؟ من برادر در سفر دارم، اتفاقي افتاده؟ پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدا به تو صبر دهد، برادرت به شهادت رسيد. هر دو شروع به گريه کردن نمودند اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود: کمرم شکست؛ تعبيرش اين است: «انفَصَمَ ظَهري»؛ داغ برادرم جعفر در کمر من جدايي انداخت؛ يعني پشت و پناهم از بين رفت. مردم به خانه اش آمدند، منظور من اينجاست رسول خدا به خانة اسماء آمد، عبدالله بن جعفر بچه بود، او را روي زانوي مبارکش نشاند، دست روي سرش کشيد و گريه کرد. به حضرت زهرا علیها السلام دستور داد سه روز براي خانة اسماء غذا ببرند که در خانه غذا درست نشود تا اسماء بتواند عزاداري کند. اين هم يکي ديگر از شواهد تاريخي است، حضرت نفرمود گريه نکنيد.
مورد سوم: شهادت حمزه سيدالشهداء علیه السلام ؛ وقتي حمزه در احد شهيد شد پيغمبر کنار جنازه اش آمد و گريه کرد. آمد مدينه ديد از همة خانه ها صداي گريه مي آيد، عزاست اما حمزه گريه کن ندارد. پيغمبر فرمود: «لَکِنَّ حَمْزَهَ لَابَوَاکِيَ لَهُ»؛ عمويم حمزه کسي ندارد که برايش گريه کند. زنان مدينه وقتي شنيدند که پيغمبر ناراحت شده، همة مجلس هايشان را تعطيل کردند و آمدند براي حمزه گريه کردند.[۸] اين هم يکي از شواهد تاريخي است. اينها فقط در کتاب هاي ما نيست در منابع اهل سنت هم هست.
مورد چهارم: پيغمبر خدا کنار قبر مادرش آمد، مادرش چه وقت از دنيا رفته است؟ پيغمبر شش ساله بوده است. حدود سي - چهل سال بود که پيغمبر مبعوث شده بود، کنار قبر مادرش آمد: «زارَ قبرَ امّهِ فَبَکي وَاَبْکي مِنْ حَوْلِهِ»[۹] صورت روي قبر مادر گذاشت و اشک ريخت، بعد از چهل سال! مادرش است دلش مي سوزد. اميرالمؤمنين علیه السلام شب مي رفت کنار قبر حضرت زهرا علیها السلام گريه مي کرد. حضرت زهرا علیها السلام مي آمد کنار قبر حمزه و گريه مي کرد.
پس دقت بفرماييد ما پنج نوع گريه داريم: ۱- گرية عقيدتي؛ ۲- گريه عاطفه و احساسات. وقتي کسي بشنود يک طفل شش ماهه در بغل باباش جان داده، تشنه بوده، متأثر مي شود. مگر انسان چقدر مي تواند عواطف و احساساتش را خاموش کند. در عربستان در تشييع جنازه هاي وهّابي ها - گاهي من بوده ام- هيچ کس گريه نمي کند، مي گويند گريه حرام است. گاهي انسان مي بيند کسي در اثر تصادف پدر و يا برادر و يا فرزندش را از دست داده اما چون آنها مي گويند گريه حرام است گريه نمي کند؛ ولي واقعاً دارد منفجر مي شود.
آثار گريه بر مصائب
اين گريه يک نوع آرامش مي آورد، اين اشک يک سروري مي آورد، لذا روايت داريم که امام حسين علیه السلام فرمود: من کشتة اشک هستم هيچ کسي با غم و اندوه به زيارت نمي آيد مگر اين که خدا او را با خوشحالي نزد اهل و عيالش برمي گرداند.[۱۰] وقتي پيش خانواده اش برمي گردد خوشحال است؛ يعني احساس سبکي مي کند. ديده ايد وقتي انسان کسي را از دست مي دهد مي گويند بگذاريد گريه کند جلوي گريه اي را نگيريد؛ چون آرامش مي آورد. مي خواهم اين بحث براي شما روشن شود که چرا ما براي امام حسين علیه السلام گريه مي کنيم. امام حسين عليه السلام نياز به اشک ما ندارد اما براي اين گريه دليل داريم.
۳- گريه فضيلت طلبي (عدم حضور)
گاهي گريه، گرية فضيلت طلبي است يعني فضيلتي از انسان فوت شده باشد؛ مثل پدر و مادر خوب، استاد خوب بعد انسان غصه مي خورد. مثلاً چرا امروز امام حسين عليه السلام نيست؟ چرا ما زماني هستيم که امام حسين عليه السلام را درک نکرده ايم؛ «اللَّهُمَّ إنَّا نَشکُو إلَيْکَ غَيْبَهَ نَبِيِّنا»[۱۱] مگر در دعاي افتتاح نمي گوييد: خدايا، ما گريه و شکوه مي کنيم که چرا پيغمبر نيست تا از او استفاده کنيم؟ مگر در دعاي ندبه نمي گوييد:«مَتي تَرانا وَنَراک»؛ کي ما تو را مي بينيم و تو ما را مي بيني؟ شما ديده ايد يک جواني مثلاً شب عروسي اش است پدرش را از دست داده، دلش مي خواهد پدرش در مجلس عروسي اش باشد، همه خوشحالند اما اين جوان آن شب يک نگاهي به جمعيت مي کند اشک در چشمانش حلقه مي زند، مي گويند: آقا مجلس عزا که نيست! مي گويد: مي دانم اما دلم مي خواست بابام در اين مجلس مي بود. اين گرية فقدان است. وقتي پيغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از دنيا رفت اميرالمؤمنين علیه السلام اشک مي ريخت و مي فرمود: «يا رَسُولَ الله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِک»[۱۲]؛ يا رسول الله، گريه مي کنم شما که رحلت کرديد، وحي تمام شد، ديگر آية قرآن نازل نمي شود - چون با مرگ پيغمبر قرآن تمام شد- چيزي با مرگ شما از بين رفت که ديگر نمي آيد و آن هم وحي است. چون بر امام وحي نازل نمي شود ممکن است با فرشته سخن بگويد؛ ولي وحي فقط بر پيغمبر نازل مي شود.
گاهي انسان گريه مي کند که چرا ما کربلا نبوديم چرا ما روز عاشورا نبوديم که صداي «هَل مِنْ ناصر» او را بشنويم و امام را ياري کنيم. خيلي ها بودند که اين آرزو را داشتند؛ جابر روز اربعين آمد کربلا و گريه کرد: يا اباعبدالله، من نبودم شما را ياري کنم. «يا لَيتَنا کُنّا مَعَک فَنَفوزُ فوزاً عظيماً». مگر موقع آب خوردن نمي گوييم کاش ما بوديم فائز مي شديم. «عبيدالله حر جوفي» امام حسين علیه السلام را ياري نکرد، بعداً آمد کربلا شروع کرد گريه کردن، خطاب به خودش کرد و گفت: توفيق نداشتي، اگر امام را ياري کرده بودي در قيامت از دست مادرش حضرت زهرا علیها السلام شفاعت مي گرفتي. پس گريه نوع سوم گرية عدم حضور است مثلاً چرا امام حسين عليه السلام نيست؟ چرا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف در بين ما نيست؟ چرا روز عاشورا من نبودم.
۴- گرية معرفت (معصيت زدايي)
چهارم اشک معرفت و اشک صفاتي است، مثلاً گريه مي کنم چرا امام حسين علیه السلام اين قدر خوب بود و من اين قدر بد هستم؟! چرا امام حسين علیه السلام اين قدر صبور بود و من اين قدر کم صبر هستم؟! چرا امام حسين علیه السلام مظهر نماز و ايثار بود و من در نماز اين قدر سست و کاهل هستم؟! بنابراين گرية نوع چهارم گرية معصيت زدا است؛ يعني چرا من بدم؟ چرا من گناه مي کنم؟ چرا نور امام حسين علیه السلام در دل من نيست؟ چرا نور خدا در دل من نيست؟ اين اشک هم اشک طبيعي است. اين که گفته اند اشک بر اباعبدالله گناه را مي برد معنايش اين است، نه اينکه بيمة گناه است. اين که شما گريه کنيد بعد گناه کنيد و بگوييد اين با آن پاک مي شود، خير چنين نيست.
تمثيلي براي تبديل سيئات به حسنات
مثلاً شما کود را پاي گل مي ريزيد، مي گويند آقا، اين بوي بد مي دهد، متعفن است چرا اين کود را اينجا آورديد؟ مي گوييد: صبر کنيد کود تبديل به بوي خوش مي شود. يک مدتي که مي گذرد اين کود جذب خاک مي شود، کم کم اين گل از اين کود ارتزاق مي کند و يک ماه الي سه ماه ديگر وقتي توي باغ مي رويد، مي گوييد عجب بوي گلي! ديگر بوي کود نيست. اينجاست که مي گويند: «إنَّ الحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات»[۱۳] اين که قرآن مي فرمايد: حسنات، سيئات را از بين مي برد و يا «يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[۱۴]؛ خدا بدي را به خوبي تبديل مي کند، معنايش اين نيست که شما دروغ بگوييد، به جاي آن راست مي نويسند، خير چنين نيست. مثل اين است شما کود را بياوريد بو بکشيد، بعد بگوييد بوي عطر مي دهد؛ يعني کود مي رود جزء گل و بوي گل مي گيرد. دروغگو وقتي در زندگي اش دروغ و معصيت است آيا اشک بر امام حسين علیه السلام اينها را مي زدايد؟ شما کلمه تبديل را چه وقت مي گوييد؟ وقتي مي گوييد اين ماشين را تبديل کردم، به چه معناست؟ يعني آن ماشين را دادم و ماشين بهتر گرفتم. تبديل، قسم چهارم است. اشکي که تبديل مي کند، اشکي که تغيير مي دهد، اشکي که تحول ايجاد مي کند، اين اشک گناه زداست.
گرية با صدق بر جان ها زند تا که چرخ و عرش را گريان کند
گرية بي صدق بي رونق بود ديو زان بر گريه اش خندان بود
گرية با صداقت، گرية شوينده است.
۵- گريه بر مظلوم
خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «لا يُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَولِ إلّا مَنْ ظُلِمَ».[۱۵] خدا دوست ندارد داد و فرياد بزنيم اما مي گويد مردم، در يک جا فرياد زدن اشکالي ندارد و آن جايي است که به کسي ظلم شده است. خداوند در قرآن به صراحت فرياد مظلوم را ذکر کرده است. چگونه مي شود انسان مظلومي را ببيند ساکت بنشيند، گاهي بايد مظلوم را با اشک ياري کرد. حضرت زهرا علیها السلام مظلوم را با چه ياري کرد؟ ۷۵ روز يا ۹۵ روز بعد از رحلت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد بقيع گريه کرد، اُحد رفت گريه کرد. اين گريه صرفاً بر فقدان پيغمبر نبود؛ بلکه به خاطر فقدان پيامبر و ظلم هايي که به اميرمؤمنان عليه السلام شده بود. بنابراين ما پنج قسم گريه داريم: عقيدتي، عاطفي، فضيلت طلبي، گناه زدا و گريه بر مظلوم. که چهار قسم آن در واقعة کربلا هست.
دليل گريه بر امام حسين عليه السلام
چرا ما بر اباعبدالله اشک مي ريزيم؟ ۱- چون اباعبدالله مظهر اعتقادات ماست، امامت جزء لاينفک دين ماست. ۲- اباعبدالله مظهر فضيلت است بر فقدان فضايل اشک مي ريزيم. ۳- گريه مي کنيم به خاطر اين که دلمان براي اباعبدالله مي سوزد که حتي شيرخوارش را با تير سه شعبه سيراب کردند. ۴- مظلوم واقع شدند. شما هر کدام از آنها را در نظر بگيريد عزاداري دارد. سيد بن طاوس مي فرمايد: اگر به ما فرمان عزاداري نمي دادند عاشورا جشن داشت. بعد حفظ عاشورا جشن دارد اما بعد مصيبتي آن چنين نيست. اگر تير به دست کسي بخورد شما متأثر مي شويد. چگونه ممکن است جلوي چشم انسان بچه اي قطعه قطعه شود آدم ساکت بنشيند و به حال آن اشک نريزد. اين گريه ها، گرية ضعف نيست، گرية بيچارگي نيست، اين است که گرية بر امام حسين علیه السلام اين قدر ثواب وارد شده است.
ثواب زيارت امام حسين عليه السلام
راوي مي گويد: خدمت آقا امام صادق عليه السلام رفتم، ديدم آن حضرت دارد نماز مي خواند و در سجدة نماز براي زوّار قبر امام حسين علیه السلام دعا مي کند، مي گويد: خدايا اگر در اين مسير پول خرج کرده اند به جاي آن به آنها پول بده، اگر اذيت شده اند به جاي آن آرامش بده، خدايا به کساني که به زيارت قبر حسين علیه السلام رفته اند به آنها هر چه مي خواهند بده، حاجاتشان را برآورده کن. معاويه ابن وهب مي گويد: وقتي دعاي امام تمام شد به حضرت گفتم: آقا براي چه کساني دعا مي کنيد؟ فرمود: براي کساني که قبر حسين عليه السلام را زيارت مي کنند. گفتم: آقا برايشان خيلي ثواب گفتيد. حضرت فرمودند: کساني که در آسمان براي زائران قبر امام حسين علیه السلام دعا مي کنند بيشتر از زميني ها هستند، فرشته ها دعا مي کنند. بعد فرمود: دلت نمي خواهد با ملائکه مصافحه کني؟ - اگر ملائکه انسان را لمس کند خيلي خوب است، اما اگر شيطان انسان را لمس کند اين خيلي بد است. اگر ملائکه آدم را لمس کند قلب او فرودگاه فرشته مي شود- وقتي حضرت فرمود: مي خواهي با ملائکه مصافحه کني؟ گفتم: بله آقا. فرمود: برو زيارت جدّم حسين.
امام رضا عليه السلام فرمود: «مَنْ زارَ قَبْرَ أبي عَبدِالله عليه السلام بِشَطِّ الفُراتِ کَمَنْ زارَ اللهَ فَوْقَ عَرْشِهِ»[۱۶]؛ کسي که اباعبدالله علیه السلام را زيارت کند مثل کسي است که خدا را زيارت کرده. من برداشتم اين است که ائمة ما مي خواهند راجع به امام حسين علیه السلام يک فرمان بسيج عمومي بدهند، يعني بگويند هر کسي با هر گرايشي حتي اگر مسلمان هم نباشد اگر براي امام حسين عزاداري کرد ما به او اجر مي دهيم. چرا؟ چون مي خواهند ياد امام حسين عليه السلام زنده بماند. شما دقت کنيد وقتي حضرت ابراهيم علیه السلام به مکه آمد آنجا بيابان بود، همسر و فرزندش را آورد و آنجا گذاشت، سرزميني که سرزمين «لم يزرع»، نه آب بود، نه غذا و نه آباداني؛ بلکه بياباني صاف بود بعد يک دعا کرد: خدايا کاري کن اينها پيش مردم محبوب شوند، قلب هاي مردم را به اينها جذب کن. قرآن کريم مي فرمايد ابراهيم علیه السلام اين گونه دعا کرد: «رَبَّنا…فَاجْعَلْ أفْئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوي إلَيْهِمْ»[۱۷] خدايا! قلب هاي مردم را به طرف اينها بکش، نفرمود جسم هايشان را بلکه قلب هايشان را اين را گفت و رفت.[۱۸]
چگونگي دعوت مردم به حج توسط حضرت ابراهيم
بعضي نوشته اند سي سال بعد آمد کعبه را ساخت. چهار متر و خورده اي ديوار بالا آورد، الآن کعبه چهارده متر و خورده اي است، منتها اولين بنايش چهار متر بود. وقتي کعبه را ساخت خدا به او گفت: ابراهيم اعلام کن مردم به مکه بيايند. گفت: خدايا چه گونه اعلام کنم؟ گفت: يک سنگ زير پايت بگذار روي آن برو و بايست و داد بزن: اي مردم دنيا اي اهل عالم، بياييد حج خانه خدا. گفت: خدايا در اين بيابان صداي من چگونه به مردم عالم مي رسد؟ خودم مي شنوم و اين زن و بچه ام و چهار قبيله اي که دور آن جمع شده اند. خدايا! من چگونه به مردم عالم برسانم که حج بيايند؟ خطاب شد: تو فرياد بزن ما صدايت را مي رسانيم: «أذِّنْ فِي النّاسِ بِالحَج»[۱۹] فرياد بزن. حضرت ابراهيم آمد اعلام کرد که مردم حج بيايند[۲۰] و رفت.
عظمت مراسم حج و آثار آن
حال شما ببينيد مردم براي زيارت کعبه چه مي کنند! اين را خدا خواسته است، هر کس آنجا مي رود بايد بين صفا و مروه بدود خواه رئيس جمهور باشد، حاکم باشد، عالم باشد، فقير يا پولدار باشد بايد هروله کند، بدود. اين هروله کردن و دويدن تکبر را مي ريزد. در روايت داريم چرا بايد دويد؟ چون تکبر و غرور را مي ريزد. آقا هر کس که هستي، فقط با دو حولة سفيد بايد در صفا و مروه دويد، بين صفا و مروه حتماً بايد با لباس احرام باشد. مثل طواف مستحبي هم نيست که آدم مي تواند بدون احرام آنجا حرکت کند بلکه وقتي آنجا وارد شديد بايد با لباس احرام باشيد فقط با دو حوله سفيد؛ حتي اگر ژنرال و رئيس جمهور هم باشيد بايد هفت مرتبه بدوي، خدا اين را قرار داده است: «إنَّ الصَّفا وَالمَروَهَ مُنْ شَعائِرِ اللهِ»؛ صفا و مروه از شعائر الهي است، «فَمَنْ حَجَّ البَيْتَ أوِ اعتَمَرَ»[۲۱]؛ هر کس به اين خانه مي آيد بايد اينجا بدود. خداوند آن را محبوب کرده، يک تکه سنگ سياه را خدا محبوب کرده. سنگ به خودي خود که اعتباري ندارد آن را در رکن حجر کار گذاشت، حال شما وقتي آنجا مي رويد، ببينيد چه خبر است؟! مردم براي حجر الاسود چه مي کنند؟! يک تکه سنگ سياهي که در طول تاريخ قسمت هاي عمدة آن هم از بين رفته و يک قسمت هايي از آن باقي مانده حال مردم براي استلام اين سنگ چه مي کنند! خدا اين سنگ سياه را محبوب قرار داد. برادران عزيز، خدا حسين را محبوب قرار داد کربلا را محبوب قرار داد، خاک آنجا را و سجدة بر آن خاک و قبّة امام حسين را محبوب قرار داد.
توسل امام هادي عليه السلام به امام حسين عليه السلام
امام هادي عليه السلام مريض شد، افرادي را کربلا فرستاد که براي من دعا کنيد. خودش امام است، حجت خداست. وقتي به آن حضرت مي گويند: آقا چرا خودتان که امام هستيد دعا نمي کنيد! مي فرمايد: زير قبة جدم حسين علیه السلام دعا مستجاب است ؛ «إنَّ الْاجابَۀَ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ الشَّفاءَ فِي تُرْبَتِهِ».[۲۲] پس اين همه ثواب زيارت و اين همه ثواب گريه و اين همه ثواب برگزاري مجالس براي امام حسين علیه السلام براي چيست؟ چون خدا مي خواهد نام امام حسين علیه السلام بماند. کسي که اشک مي ريزد و اقامة عزا مي کند اين نه تنها منعي ندارد بلکه به آن فرمان داده شده است.
شهداي کربلا از شعائر الهي
کساني که به اين عزاداري و اين گريه اشکال مي کنند و آن را منع مي کنند مفهوم عزاداري را متوجه نشده اند، مفهوم تعظيم شعائر را متوجه نشده اند. در سابق وقتي کسي حج مي رفت گاهي با خودش شتر و گوسفند مي برد تا آنجا قرباني کند - امروزه آنجا خريداري مي کنند،- آنها روي آن شتر يا گوسفند علامتي مي گذاشتند که مثلاً اين شتر مال قرباني است؛ يعني به اصطلاح کسي نمي تواند آن را خريد و فروش کند، اين شتر را بايد براي قرباني ببريم. در سابق از مدينه يا از اطراف مدينه قرباني را با خودشان مي بردند. قرآن مي فرمايد: ما اين شتر را از شعائر الهي قرار داديم؛ «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ»[۲۳]. «بُدنَ» به معناي شتر است، کسي که مي خواهد مکه برود آن شتري را که مي خواهد آنجا قرباني کند از شعائر الهي است. بعد در آية ديگر مي فرمايد: «وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإنَّها مِنْ تَقْوَي القُلُوبِ»[۲۴] شعائر الهي را بايد حفظ کنيم «شعائر» از «شعار» مي آيد؛ يعني آن شعور و درک و چيزي که علامت و نشانة خداست. چگونه شتري را که علامت گذاشته اند نشانة خدا مي شود بايد حفظ شود! هر کسي که مني مي رود بايد قرباني کند! اما هفتاد و چند انسان برگزيده را که در يک روز در يک سرزمين سر از بدن هايشان جدا شده، اين از شعائر الهي نيست؟ آيا امام صادق عليه السلام نبايد اشک بريزد؟! آيا امام رضا علیه السلام نبايد سفارش کند؟!
سيره ائمه هنگام فرارسيدن محرم
امام رضا عليه السلام فرمود: «انَ اَبي اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لايُري ضاحِکاً وَ کانَتِ الْکِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتّي يَمْضِيَ مِنْهُ عَشْرَةُ اَيّامٍ، فَاِذا کانَ الْيَوْمُ العْاشِرُ کانَ ذلِکَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ … »[۲۵]؛ وقتي محرم مي شد کسي پدرم را از اول محرم تا روز عاشورا خندان نمي ديد و هر روز بر حزنش افزوده مي شد و در روز عاشورا پي در پي اشک بر گونه هايش سرازير بود.
ويژگي اشک بر حسين عليه السلام
من امروز اين چند جمله را عرض کردم براي اين که اهميت عزاداري روشن شود و پاسخي باشد به شبهاتي که بعضي دربارة گرية بر امام حسين علیه السلام وارد مي کنند. ما در اين زمينه روايات زيادي از معصومين علیهم السلام داريم، حتي از شخص پيغمبر که سيرة آن حضرت بوده است. مرحوم علامه اميني در «سيرَتنا و سُنّتنا» شواهد و رواياتي را آورده که پيغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در تشييع جنازة عبدالمطلب، ابوطالب، فاطمه بنت اسد، کنار قبر حمزه، کنار بدن حمزه، کنار بدن فرزندش ابراهيم اشک ريخته و گريه کرده است و فرمود: «مَنْ لايَرْحَمْ لَايُرْحَمْ»[۲۶]؛ کسي که در زندگي اش رحم نباشد خدا هم به او رحم نمي کند. اشک يک چيز طبيعي و ميل طبيعي است. اين اشک، اشک عظمت است، اشک ابهت است، اشکي است که سرور، شادي و انقلاب دروني براي انسان مي آورد. قلب احساس مي کند با اين اشک از گناه شسته مي شود، ميل به عبادت پيدا مي کند، ميل به بندگي پيدا مي کند. از روضه هاي امام حسين علیه السلام که بيرون مي آيد مي فهمد که ديگر دلش نمي خواهد دروغ بگويد، دوست ندارد چشمش به نامحرم بيفتد؛ چون براي امام حسين علیه السلام اشک ريخته. اين اشک سازنده است، اين اشک مخرب نيست، اين اشک صرفآً بر مصيبت و مظلوميت نيست، اين اشک، اشک معرفت و حضور و اشک درک و احساس ارتباط با اباعبدالله است.
روضه عطش
روز اول ماه محرم است، بياييد همين امروز از همين جا به آقايمان عرض سلام بدهيم. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر نتوانستيد به زيارت جدم اباعبدالله علیه السلام برويد، سه مرتبه رو کنيد به طرف قبله و بگوييد: «صَلَّي اللهُ عَلَيْک يا اباعبداللهِ». در نقل ديگر دارد: پشت بام برويد، از بلندي حداقل يک سلام بدهيد: «السلام عليک يا اباعبدالله». يکي از بزرگان نمازش که تمام مي شد بعد از تسبيحات مي گفت: «السلام عَلَيکَ يَا أباعَبدِاللهِ». به او گفتند: آقا، آيا اين جزء تعقيبات نماز در جايي سفارش شده است؟ فرمود: نه، اما ما همة دين را از امام حسين علیه السلام داريم اين نماز را از امام حسين علیه السلام داريم؛ «أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ أقَمْتَ الصَّلاه». پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «حُسَينٌ مِني وَأنا مِن حُسَين».[۲۷] نماز ما، دين ما از کربلا محفوظ ماند، از خون امام حسين علیه السلام محفوظ ماند. من مي گويم: «السلام عَلَيکَ يَا أباعَبدِاللهِ» به عنوان اين که يادم باشد دين ما با عاشورا و کربلا با هم گره خورده است. ما هم امروز از کنار حرم کريمة اهل بيت دل هايمان را روانة کربلا مي کنيم. عجب نامي است کربلا؛ کرب و بلا. عجب نامي است يادآور تشنگي، يادآور مصيبت.
«السلام عليک يابن اميرالمؤمنين، و ابن سيد الوصيين، السلام عليک يابن فاطمه، سيده نساء العالمين».
کربلا؛ يعني کمال بندگي
کربلا؛ بعني رها در زندگي
کربلا؛ يعني نداي العطش
روي لب ها ردّ پاي تشنگي
کربلا؛ يعني حضور فاطمه
پيش سقّا در کنار علقمه
کربلا؛ يعني علي اصغر شدن
تشنه بر دوش پدر پرپر شدن
کربلا؛ بوي خدايي مي دهد
عطر ناب آشنايي مي دهد
کربلا؛ يعني وداع زينبين
پشت خيمه با گل زهرا حسين
السلام اي تشنه کام کربلا
السلام اي خامس آل عبا
اي لبانت بوسه گاه فاطمه
اي خجل از تو فرات و علقمه
بر لب دريا لبت خشکيده بود
از عطش کي اصغرت خوابيده بود
کربلا خيلي معنا دارد؛ اما يک معنا در کربلا خودش را خيلي نشان مي دهد: آن هم معناي تشنگي اباعبدالله علیه السلام است. نمي دانم تشنگي چقدر سخت بوده، همين قدر بگويم بيش از سي و پنج سال بعد از حادثة عاشورا هر وقت نگاه امام سجاد علیه السلام به آب مي آفتاد گريه مي کرد، صدا مي زد: «قُتِلَ ابْنَ رَسول الله عَطشاناً»[۲۸]؛ مردم بابام را کنار آب با لب تشنه کشتند. لَا حوْلَ وَلا قُوّه إلّا بالله العلي العَظيم.
[۱] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۵؛ عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۹۹، اقبال، ص ۵۴۴٫
[۲] مائده، ۸۳
[۳] تفسير نمونه، ج ۵، ص ۵۶
[۴] زمر، آيه ۳۰٫
[۵] تفسير نمونه، ج ۲۷، ص ۳۹۵٫
[۶] الکافي، ج ۲، ص ۲۹۰؛ وسائل الشيعه، ج ۱۵، ص ۳۳۷٫
[۷] وسائل الشيعه، ج ۳، ص ۲۸۱؛ بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۱۵۱؛ الامالي للطوسي، ص ۳۸۸٫
[۸] من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۱۸۳؛ وسائل الشيعه، ج ۳، ص ۲۸۴؛ بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۰۴٫
[۹] مسکن الفؤاد، ص ۱۰۴؛ ارمغان شهيد، ص ۹۰٫
[۱۰] قال الحسين انا قتيل العبره قتلت مکروبا و حقيق علي الله ان لا ياتيني مکروب قط الارده الله او اقبله الي اهله مسرورا (بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۷۹؛ ثواب الاعمال و عقاب العمال، ص ۹۸؛ کامل الزيارات، ص ۱۰۹٫
[۱۱] صحيفه علويه، ص ۳۲۶٫
[۱۲] نهج البلاغه، حکمت ۲۳۵؛ امالي المفيد، ص ۱۰۳٫
[۱۳] هود، ۱۱۴٫
[۱۴] فرقان، ۷۰٫
[۱۵] نساء، ۱۴۸٫
[۱۶] التهذيب، ج ۶، ص ۴۵؛ وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص ۴۱۱؛ مستدرک، ج ۱۰، ص ۲۵۰٫
[۱۷] ابراهيم، ۳۷٫
[۱۸] تفسير نمونه، ج ۱۰، ص ۳۶۳٫
[۱۹] حج، ۲۷٫
[۲۰] تفسير نمونه، ج ۱۴، ص ۶۹٫
[۲۱] بقره، ۱۸۵٫
[۲۲] وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص ۴۵۲٫
[۲۳] حج، ۳۶٫
[۲۴] حج، ۳۲٫
[۲۵] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۴: مسند الامام الرضا، ج ۲، ص ۲۷؛ امالي الصدوق، ص ۱۱۱
[۲۶]من لا يحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۸۰؛ اتلتهذيب، ج ۲، ص ۳۲؛ وسائل الشيعه، ج ۳، ص ۲۸۱٫
[۲۷] بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۶۱؛ الارشاد، ج ۲، ص ۱۲۷؛ اعلام الوري، ص ۲۱۷٫
[۲۸] وسائل الشيعه، ج ۳، ص ۲۸۲؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۹؛ اللهوف،
عمده ترين درس هاي عاشورا
عمده ترين درس هاي عاشورا
اولين درس: هدايت قال النبي: إنّ الحُسَينَ مِصباحُ الهُدی وَسَفينَه النّجَاه[۱] مقدمه روز ششم ماه محرم است، کم کم به ايام عاشورا و تاسوعاي حسيني نزديک مي شويم. خدا را شاکريم توفيقي شد امسال در اين ايام کنار سفرة اهل بيت عليهم السلام بنشينيم. اين بحث را تحت عنوان عمده ترين درس هاي عاشورا تقديم مي کنم. عاشورا حادثة کوتاهي بود که در ساعاتي محدود و در سرزمين و مکاني معين اتفاق افتاد، اما نه به آن زمان محدود شد و نه به آن سرزمين. تمام تاريخ بشر را پر کرد و نام حسين در تمام سرزمين ها پيچيد، حتي قبل از تولد امام حسين. قبل از به دنيا آمدن اباعبدالله نام و ياد او ميان انبياي الهي مطرح است، وقتي قنداقة امام حسين را دست پيغمبر خدا دادند، حضرت فرمود: «رّبّنا …فَاجْعَل أفئِدَه مِنَ النّاسِ تَهوي إلَيهِمْ»؛ خدايا کاري کن قلب هاي مردم با اين حسين من مهربان شود، قلب هاي مردم را به سوي اين حسين جذب کن. همان دعايي که حضرت ابراهيم براي هاجر و اسماعيل نمود، وقتي زن و فرزندش را در سرزمين لم يزرع حجاز بر زمين گذاشت، نگفت خدايا، به آنها آب و غذا و مسکن بده، فرمود: « فَاجْعَل أفئِدَه مِنَ النّاسِ تَهوي إلَيهِمْ»؛خدايا قلب هاي مردم را به سوي اين ها جذب کن.[۲] اگر قلب ها جذب شد بقيه اش هم حل مي شود. شما نگاه کنيد هر حاجي اي که به مکه مي رود کارهاي هاجر را تکرار مي کند؛ هفت بار بين صفا و مروه با ياد حرکت هاجر به دنبال آب مي رود و مي آيد. چند بار سنگ هايي را که سمبل شيطان است رجم مي کند. حتماً بايد قرباني کند، چون «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ»[۳]؛ خدا خواسته اين ها تا قيامت بماند. صفا و مروه از شعائر الهي است، اگر کسي به حج رفت و اين اعمال را انجام نداد حج او درست نيست؛ رجم نکرد حج او درست نيست؛ قرباني نکرد حجش درست نيست. چگونه بايد کار هاجر در تاريخ بماند، رجم ابراهيم بماند. امام حسين هم روز عاشورا صفا و مروه داشته، صفايش قتلگاه و مروه اش خيمه گاه بود. اگر هاجر هفت مرتبه اين مسير را رفت، حسين به دنبال مجروح ها و کساني که روي زمين افتاده بودند رفت. حسين هم رجم داشت، رجم او در برابر ده ها و صدها شيطان بود، آن هم با شمشير. امام حسين عليهم السلام وقتي رجم مي کرد شاعر خيلي قشنگ گفته، ترجمة شعر را مي گويم: وقتي حسين به قلب دشمن مي زد، همة دشمن را يک نفر مي ديد. ولي آن ها وقتي مي خواستند به حسين حمله کنند: «کُلُّ عُضْوٍ مِن حسين جُندُهُ»؛ هر عضو امام حسين را يک لشکر مي ديدند؛ و لذا هيچ کس جرأت نکرد تن به تن با حسين بجنگد. حسين هم رجم داشت و هم قرباني، آن هم قرباني هاي متعدد: شش ماهه، سيزده ساله، يازده ساله، قرباني هايي که خودشان مي آمدند براي قرباني شدن التماس مي کردند. نوجوان يازده ساله لباس پدر را پوشيده، شمشير او را بسته، لحظاتي نگذشت که خون پدرش روي زمين ريخته، آمده مقابل اباعبدالله مي گويد: آقا جان! به من هم اجازه بدهيد به ميدان برم. لباس رزم برايش بلند است، شمشير برايش بلند است. «شابٌ قُتِلَ أبوهُ فِي معرکَه»[۴]؛ نوجواني که پدرش تازه شهيد شده بود، حضرت فرمود: شايد مادرت راضي نباشد. – مادرش در کربلا بود،- شايد بخواهد تو را به عنوان يادگار نگه دارد. عرض کرد: يابن رسول الله، مادرم مرا فرستاده، مادرم اين لباس را بر تنم کرده، با رضايت مادرم آمده ام. به ميدان آمد نامش را نگفت. نگفت پدرم کيست، گفت: أميري حسين و نعم الأمير سرور فؤاد البشير النذير علي و فاطمه والداه فهل تعلمون له من نظير هر که مرا نمي شناسد؛ بداند آقايم حسين است، مولايم حسين است. اگر حسين را نمي شناسيد؛ علي پدرش است و فاطمه مادرش. «فهل تعلمون له من نظير»[۵] آيا شما مي توانيد نظيري براي چنين آدمي در عالم پيدا کنيد؟ کربلا اين صحنه ها را دارد، کربلا به بلنداي تمام تاريخ بشر است و مانده است. سفارش همة ائمه است سفارش همة انبياست. اميرالمؤمنين وقتي سال ها قبل از شهادت حسين به سرزمين کربلا رسيد، «فَصَلّي بِها الغداه ثُمَّ رَفَعَ إلَيهِ مِنْ تُرْبَتِها فَشَمَّها»؛ دو رکعت نماز در اين سرزمين خواند، خاک آن جا را بوسيد و فرمود: «وَاهاً لَکَ أيَّتُها التُّرْبَهُ»[۶]؛ خوشا به حال تو اي خاک، تو خاک کمي نيستي، انسان هاي بي نظيري روي تو به شهادت مي رسند. اين شخصيت با اين حادثة کوتاه، حادثه اي که در عرض چند ساعت واقع شد، اما اين حادثه در بطن خودش درس هاي فراواني دارد. من اين ها را براي مقدمه گفتم تا به اين نکته برسم، مقام معظم رهبري فرمود: ما بايد درس هاي عاشورا را يک به يک استخراج کنيم و در اختيار نسل امروز بگذاريم. مصيبت و روضه جاي خود بايد باشد، اما آنچه که بايد از عاشورا به روز شود پيام هاي عاشورا و نکته هاي عاشوراست. من امروز يکي از اين درس ها را براي شما مي گويم. اولين درسي که ما از عاشورا مي گيريم درس هدايت و درس ارشاد است. اين حرف را از کجا مي زنيم؟ از نامه اي که امام حسين به مردم بصره نوشت، در اين نامة کوتاه اما پرمفهوم هدف قيامش را گفت، نوشت: مردم بصره و سران بصره،«اَلا و إنَّ السُّنَّهَ قَدْ أميتَتْ»؛ سنت پيغمبر از بين رفته است. – ديگر کسي به سنت پيغمبر عمل نمي کرد. يکي از سنت هاي پيغمبر اين بود که بعد از ايشان امامت با اميرالمؤمنين و بعد با فرزندانش است، اين سنت زير پا گذاشته شده. خلافت شد وخلافت تبديل به سلطنت شد. قرار نبود خليفه فرزندش را به عنوان جانشين بگذارد، اما خليفه اين کار را کرد و خلافت موروثي شد، نسل اندر نسل ۱۴ حاکم از بني اميه و بعد بني عباس سلطنت کردند. بالاترين سنت پيغمبر که زير پا گذاشته شد همين بود که امامت تبديل به خلافت شد و خلافت تبديل به سلطنت شد. به سادگي با احکام دين بازي مي کردند، به سادگي روش هاي رسول خدا را زير پا مي گذاشتند. – مردم بصره، سنت مرده است، «وَإنّ البِدعَهَ قَد اُحيَيت»؛ بدعت در دين گذاشته شده. مشکل اين است، جوابش چيست؟ جوابش را امام حسين مي گويد، يک کلمه است: «فَإنْ تَسْمَعوا قَوْلي وَتُطِيعُوا أمْري»؛ اگر حرف منِ حسين را گوش دهيد، «أهْدِکُمْ سَبيلَ الرَّشادِ»[۷]؛ من شما را هدايت مي کنم. پس يک درس عاشورا هدايت است. و دليلش در نامة امام حسين به مردم بصره آمده است. بين شما اين جملة پيغمبر مشهور است:«إنَّ الحُسَيْنَ مِصْباحُ الهُدي»[۸]؛ حسين چراغ هدايت است. پس هدايت مهم ترين درس عاشوراست. امام حسين خيلي تلاش داشت تا روز عاشورا عده اي هدايت شوند، در مسير خود به خيمه عبيدالله حرّ جوفي رفت، به خيمة زهير رفت، با عبدالله بن مطيع صحبت کرد، هر کسي را مي ديد سعي مي کرد نصيحت کند، روز عاشورا خيلي نصيحت کرد، خيلي موعظه کرد تا شايد اثر کند، يک نفر هم يک نفر است که به آنها ملحق شود. داستان مورد اول: ابن ابي الحديد مي گويد: در جنگ صفين اميرالمؤمنين جنگ را شروع نمي کرد، چند نفر از لشکريان کوفه رفتند خدمت آن حضرت گفتند: آقا، پشت سر شما حرف هايي مي زنند، شايعاتي هست. آقا فرمود: چه مي گويند؟ گفتند: آقا، مي گويند يا اميرالمؤمنين از مرگ مي ترسد که جنگ را شروع نمي کند، و يا سپاه معاويه را مخالف دين و اسلام نمي بيند والا جنگ را شروع مي کرد، يا اميرالمؤمنين! ما زن و بچه هايمان را گذاشتيم، آمده ايم چرا نبرد را شروع نمي کنيد؟ آقا فرمود: هر دو مطلب غلط است؛ اما ترس از مرگ، اگر قرار بود علي از مرگ بترسد در جواني اش مي ترسيد حالا که پير شده ام، من از مرگ از همان اول نمي ترسيدم. – مي فرمود: به خدا قسم، علاقة پسر ابي طالب به مرگ بيش از بچه به شير مادر است- اول اين که از مرگ نمي ترسم. دوم: اين سپاه را هم سپاه مسلمان نمي دانم که ترديد داشته باشم آيا با آنها بجنگم يا نه. گفتند: آقا پس چرا جنگ را شروع نمي کنيد؟ فرمود: «عسي أن يَهتدي منهم احد»؛ شايد يک نفر از اين ها هدايت شود. کمي ما طول بدهيم، صحبت و نصيحت کنيم شايد يکي از اين ها هدايت شد، يکي از اين ها به مسير بيايد. مورد دوم: در جنگ صفين کسي قرآن مي خواند و با اميرالمؤمنين هم مي جنگيد، سورة نبأ را مي خواند: «عَمَّ يَتَسَاءلُون. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيم».[۹] آقا اميرالمؤمنين شخصا به ميدان آمد و به او فرمود: جوان چه مي خواني؟ آقا قرآن مي خوانم. فرمود: «أ تَعْرِفُ النَّبَإ العَظيمَ الذَّي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»؛ تفسيرش را هم مي داني؟ گفت: نه آقا، معاويه تفسير قرآن را ممنوع کرده و گفته فقط بخوانيد، هر چقدر که مي خواهيد، فقط قرآن بخوانيد. – قرآن خواندن بي فهم و بي درک و بي تفسير براي او ضرري نداشت. ابن عباس مي گويد به او گفتم بگذار قرآن را تفسير کنم. گفت: نه، فقط بخوانند، اگر مردم هم تفسير خواستند پيش خود ما بيايند از شماها بپرسند. چون اگر از ابن عباس تفسيرش را بپرسند او تفسير را درست انجام مي دهد چون شاگرد مکتب اميرالمؤمنين است. – حضرت فرمود: جوان مي داني معناي «عَمَّ يَتَسَاءلُون. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيم»چيست؟ فرداي قيامت از خبر بزرگ از شما سئوال مي کنند، گفت: نه آقا نمي دانم. فرمود:«أنا واللهِ النَّبأُ العَظيمُ»؛ به خدا قسم مصداق اين آيه من هستم. آن خبر عظيمي که خدا مي گويد فردا از آن سئوال مي شود يک معنايش ولايت است – معناي ديگري هم دارد- حالا تو داري با مصداق اين آيه مي جنگي و آيه را هم مي خواني! جوان قدري به فکر فرو رفت گفت: آقا درست است. آمد به لشکر اميرالمؤمنين عليه السلام ملحق شد. اين را هدايت مي گويند، اين ارزش است. عصر عاشورا وقتي صداي «هل من ناصر»اباعبدالله بلند شد؛ کيست مرا ياري کند؟، هدفش باز هم هدايت بود. مورد سوم: بعضي نقل کرده اند دو جوان در سپاه ابن زياد يکي به نام سعد و ديگري به نام ابوالحتوف، نگاهي به هم کردند گفتند حالا برويم به امام حسين بپيونديم – همه ياران امام کشته شده بودند و آخرين نفر خود امام حسين مانده بود- اين دو جوان آمدند به امام پيوستند و شهيد شدند. بالاخره اثر دارد هدايت هدف اصلي است. در روايت داريم امام سجاد مي گويد: پدرم امام حسين روز عاشورا بعضي ها را نمي کشت همين طور که مي جنگيد از کنار آنها رد مي شد. سئوال شد چرا اين طور با اين ها برخورد مي کنيد و از کنار بعضي ها رد مي شويد، فرمود: در نسل اين ها محبّ ما وجود دارد. در نسل اين ها افرادي است که اهل هدايت است: هدف اصلي همين است لذا مي گويد:«ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين»[۱۰]. جنگ، طب جراحي اسلام است، اگر کار از کار گذشت آن وقت نوبت جنگ است. چقدر امام حسين خطبه خواند؟! چقدر صحبت کرد؟! چقدر نامه نوشت؟! چقدر اين طرف و آن طرف سفير فرستاد حتي با عمر سعد صحبت کرد. مورد چهارم: دو بار امام با عمر سعد مذاکره داشته است يکي ششم محرم که يک طرف عمر سعد، پسرش حفص و غلامش و طرف ديگر ابا عبدالله الحسين، اباالفضل العباس و علي اکبر؛ مقابل هم نشستند، اباعبدالله به عمر سعد فرمود: «يا عمر اِتّق الله ولا تُشارک في دَمي»؛ پسر سعد از خدا بترس و در قتل من شرکت نکن، چرا در قتل من شرکت مي کني؟ عرض کرد: يابن رسول الله، من اگر در قتل شما و در اين جريان شرکت نکنم ضربه مي بينم. فرمود: چه ضربه اي مي بيني؟ گفت: خانه ام را از من مي گيرند. فرمود: من به تو خانه مي دهم. گفت: تجارت و کاسبي ام تعطيل مي شود و باغم را از من مي گيرند. فرمود: من به تو باغي مي دهم. گفت: خانه ام را از من مي گيرند. فرمود: من به تو باغي مي دهم که پدرم علي با دستان خودش درخت هايش را کاشته. گفت: آقا زن و بچه ام امنيت شان را از دست مي دهند. فرمود: من به تو امنيت مي دهم، من به آنها مأمن مي دهم. گفت: آقا اصلاً اين حرف ها نيست، حکم فرمانداري ري به اسم من خورده اگر در اين جريان شرکت نکنم ري به من نمي رسد. اباعبدالله فرمود: من که صادقم اين را که قبول داري – عمر سعد امام حسين را مي شناخت مي دانست اينها چه کساني هستند. خودش گفت: «والله اني اعلم حرمة أذي اهل البيت»؛ به خدا قسم مي دانم آزار اين ها حرام است، جايز نيست – فرمود: اگر در قتل من شرکت کردي به ري نمي رسي. آقا امام حسين جملة خيلي زيبايي دارد، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: شخصي به امام حسين نامه اي نوشت، گفت: «يَابْنَ رَسُولَ اللهَ، عِظْنِي بِحَرفَيَن»؛ آقا دو کلمه مرا نصيحت کن. نصيحت بايد کوتاه باشد که زود اثر کند. حضرت برايش نوشت: اين نصيحت امام حسين است به اين آقا. البته اسم اين فرد در تاريخ نيست. معلوم نيست چه کسي است. يک نفر از حضرت خواست او را نصيحت کند. حضرت نوشت: مَنْ حاوَلَ أمْراً بِمَعْصِيَهِ اللهِ کانَ أفْوَتَ لِمَا يَرْجو وَأسْرَعْ لِمَجِیءِ مَا يَحْذَرُ[۱۱]؛ هر کس تلاش کند از راه گناه به هدفي برسد در آخر به آن هدف نمي رسد، ۱- اميدش نااميد مي شود. ۲- از هر چه مي ترسد زودتر به سرش مي آيد. هر کسي از کوچة گناه عبور کند کوچة گناه بن بست است. عمر سعد خواست از کوچة گناه به ري برسد، نرسيد. روز ششم محرم امام حسين با او مذاکره کرد. هر چه برايش گفت به گونه اي تفره رفت. وقتي حضرت بلند شد برود فرمود: ذَبَحَکَ اللهُ عَلَي فِراشِکَ عَاجِلاً وَلَا غَفَرَ لَکَ يَوْمَ حَشْرِک[۱۲]؛ ان شاء الله به زودي خداوند در رختخوابت جانت را بگيرد و روز محشر تو را نيامرزد. بعد وقتي مي رفت امام به اصحابش فرمود: او دارد مي رود ولي مي بينم يک روزي سرش بالاي نيزه است و بچه هاي کوفه سنگ بارانش مي کنند و با ذلت مي ميرد. همين هم شد، چند سال بعد بساط عمر سعد برچيده شد. عصر عاشوراي سال ۶۶ هجري ابراهيم بن مالک اشتر نشست روي سينة ابن زياد و سرش را از بدنش جدا کرد؛ يعني عصر عاشوراي ۵ سال بعد و صبح يازدهم هم سرش بالاي نيزه وارد کوفه شد. وقتي در مجلس مختار سر ابن زياد بالاي ني بود، مختار به او نگاه کرد کفشش را برداشت و به طرف اين سر خبيث پرتاب کرد. آنها بعد از اين حادثه چند سال توانستند دوام بياورند؟ چند سال توانستند حکومت کنند؟ يک مار کوچکي دور گردن ابن زياد پيچيده بود دائم لب و دندانش را مي گزيد، داخل دهانش مي شد و بيرون مي آمد. کسي آنجا بود، گفت: اين مزد چوب هايي است که به لب و دندان اباعبدالله زده. ظلم در همين دنيا خودش را نشان مي دهد. پيامبر فرمود:مِنَ الذُنوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَلا تُؤَخَّرُ إلَي الآخِرَهِ.در روايات داريم يک سري از گناهان هست که خودش را زود نشان مي دهد و در همين دنيا عقوبتش را مي بيند. يکي از آن گناهان: وَالْبَغْيُ عَلَي النَّاسِ،[۱۳] ظلم است اين که انسان مظلومي را اذيت کند. فرمود خداوند زود به ظالم نشان مي دهد. اين عاقبت عمر سعد و اين هم عاقبت ابن زياد. پس يکي از درس هاي مهم کربلا درس هدايت است، درس ارشاد است. اولين حرف رسول گرامي اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بيت همين است؛ يعني هدايت جامعه. نشانه هاي هدايت دراين جا يک سؤال مطرح کنم: نشانه هاي هدايت چيست؟ چگونه انسان مي تواند در مسير هدايت قرار گيرد؟ من چهار علامت و نشانه برايتان مي شمارم. ايمان به خدا قرآن مي فرمايد: اولين نشانة هدايت ايمان به خداست؛ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا[۱۴]. خدا هدايت مي کند کسي را که ابتدا رابطه اش را با او خوب کند. انابه و توبه قرآن کريم مي فرمايد: اگر کسي؛إلَيْهِ مَنْ أنابَ[۱۵] در زندگي اش توبه و بازگشت باشد «يهدي» خدا او را هدايت مي کند. مثال بزنم اگر شما مقصدتان تهران است، مي خواهيد به تهران برويد، اما اشتباهي جاده را به طرف کاشان برويد – اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر کسي در خلاف مسير حرکت کند هر چه با سرعت بيشتر برود، بيشتر از مقصد دور مي شود. شما هر چه سرعت ماشين را زياد کني، از تهران بيشتر دور مي شوي؛ چون مقصد را اشتباه مي رويد. حال آدم عاقل کسي است که اولين تابلويي را که ديد و متوجه شد اشتباه است برگردد. اما اگر بگويد برويم ببينيم آخرش چه خبر است، اين اشتباه است چون مسير را اشتباه مي رود، ممکن است در سرازيري قرار گيرد و ديگر نتواند خودش را کنترل کند. انابه معنايش اين است؛ يعني هر کجا ديدي داري اشتباه مي روي توجيه نکن برگرد. حرّ صبح عاشورا احساس کرد راه را اشتباه رفته است. پسرش مي گويد: پدرم آمد و مرا نصيحت کرد، گفت: پسرم؛ «يا بُنَي کراماتُ الدّنيا زائله و النّاسُ من الدنيا راحِلَهٌ»؛ پسرم اين دنيا همة کراماتش، همة زرق و برقش تمام مي شود، همة مردم از دنيا مي روند. [يک مدتي که از قضية کربلا گذشت افراد هر دو لشکر از بين رفتند فقط يک مقدار دير و زود داشت. پنج- شش سال نشد که اغلب قاتلان امام حسين و اهل بيت از بين رفتند. اکثر کساني که در کربلا بودند از بين رفتند]. فرمود: پسرم، دنيا زوال پذير است کراماتش، زرق و برقش تمام شدني است. بيا پيش امام حسين برويم: «نَلحقُ بالحُسين لِاَنّا نُفوزُ بالسّعاده»پسر فاطمه کربلا آمده، شايد اهل سعادت باشيم. خودش و پسرش خدمت اباعبدالله آمدند. ببين به کجا رسيد که مرحوم ملا علي کني رضوان الله تعالي عليه يک شب چهارشنبه به حر توسل پيدا کرد، [بين مردم آن منطقه مشهور و معروف است که شب چهارشنبه به حر توسل مي کنند] مي گويد: يک شب چهارشنبه رفتم کنار مقبرة حرّ و او را پيش امام حسين واسطه قرار دادم، گفتم: شما واسطه شو وضعم خوب بشود، بتوانم به مردم کمک و خدمت کنم. شب در عالم رويا حرّ را ديدم، بالاي سرم آمد و فرمود: بلند شو، آقايم حسين فرمود: به تو بگويم که آقاي تهران خواهي شد. ملا علي کني زمان ناصر الدين شاه، شخصيتي براي خودش بود. از او حساب مي بردند، وضع بسيار خوب و عالي اي داشت به مستمندان و فقرا کمک مي کرد. مي گويد: با توسل به امام حسين و واسطه کردن حرّ به اين جا رسيدم. خداوند چه مقامي به حر داد! انابه و بازگشت او باعث شد خداوند اين مقام و عظمت را به او بدهد. امام شخصي را دنبال عبيدالله بن حرّ جعفي فرستاد، او نيامد. بعد از قضية عاشورا پشيمان شد، متوجه شد چه جنايتي آفريده است، چه انسان هايي را کشتند! رو به خودش کرد و گفت: اي عبيدالله، پسر فاطمه را ياري نکردي، تا زنده اي تأسف بخور. ديگر براي بازگشت دير شده بود. بعضي وقت ها بازگشت سنگين و مشکل است. پس دومين علامت هدايت و انابه توبه است. سعي و تلاش قرآن مي فرمايد: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُم»[۱۶] اين يعني تلاش. انسان تا تلاش نکند به جايي نميرسد. در روايات داريم: دعا کنندة بي عمل مثل تيرانداز بي تير است. تيرانداز ماهر باشد وقتي تير نباشد کاري نمي تواند بکند. فرمود: الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا. شما تلاش بکن، شما قدم بردار، شما جلو بيا. شما تصميم بگير، هميشه با وضو باش. تمرين بکن. شما تصميم بگير هر روز هر چند سوادت کم است، قل هو الله را از روي قرآن بخوان. هر صبح يک آيه از قرآن بخوان. اينها در زندگي انسان نورانيت ايجاد مي کند. سه تا قل هو الله و معوذتين بخوانيد. انس با قرآن، انس با دعا داشته باشيد. اشکال ما اين است که انس ما با اينهاکم است، مزة اين ها را نچشيده ايم. چه خوب است انسان تمرين دائم الوضو بودن را بکند آن عالم بزرگ اخلاق نصيحت مي کند، مي گويد: سعي کنيد دائم با وضو باشيد. هر زماني که دستتان به قرآن خورد وضو داريد، نماز جماعت بود مي توانيد شرکت کنيد. مسجدي بود مي توانيد حضور پيدا کنيد. مي توانيد دعاکنيد، قرآن تلاوت کنيد. تمرين در زندگي تان باشد. پيامبر فرمود: أفّضّلُ الْعَمَلِ أدْوَمُهُ؛ بهترين عمل آن است که کم و مستمر باشد؛ وان قَلَّ.[۱۷] اگر انسان چهل روز روي يک صفت مثبت تمرين کند؛ روي نماز اول وقت صبح، روي دائم الوضو بودن، روي نماز جماعت، براي او ملکه مي شود. کارها را سخت نکنيم، هر چه سن بالاتر مي رود سخت تر مي شود. هر چه سن بالا مي رود سير صعودي سن است و سير نزولي اصلاح و تربيت. لذا فرمود: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُم؛[۱۸] هر که در راه ما قدم بردارد، او را هدايت مي کنيم. پس سومين راه هدايت تلاش است. توسل به اهل بيت چهارم توسل به اهل بيت است. خودشان فرمودند، در زيارت جامعه کبيره مي خوانيم:وَأنْتُم نُورُ الأخيْارِ وَهُداهُ الأبرار[۱۹] شما منشأ هدايتيد. در رابطه با امام زمان مي گوييم: أيْنَ نَاشِرَ رَايَةِ الهُدي؛ کجاست انتشار دهنده و کسي که پرچم هدايت را دست مي گيرد. پس توسل و ارتباط با اهل بيت هم يک راه هدايت است. قرآن مي فرمايد: به هدايت آن کساني اقتدا کنيد که آنها هدايت يافته هستند. اين نيز يک راه کسب هدايت، که توسل و ارتباط با اهل بيت عليهم السلام و حضور در مجلس اهل بيت است. پس يکي از درس هاي مهم عاشورا درس هدايت است، سندش را هم برايتان گفتم؛ امام حسين در نامه اي که به مردم بصره نوشت خودش فرمود: من براي هدايت آمده ام، و آنها را نصيحت و موعظه کرد. خدايا به عظمت حسين آن کسي که مصباح هدايت است قسمت مي دهيم همة ما را در مسير هدايتت قرار بده. به عظمت اباعبدالله آني ما را به خودمان وامگذار. ________________________________________ [۱] مدينه المعاجز الائمه، ج ۴، ص ۵۲؛ فرهنگ عاشورا، ص ۵۱٫ [۲] بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۸۹؛ فقه القرآن، ج ۱، ص ۲۹۱؛ تفسير نمونه، ج ۱۰، ص ۳۶۳٫ [۳] بقره، ۱۵۸٫ [۴] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷٫ [۵] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷؛ المناقب، ج ۴، ص ۱۰۴٫ [۶] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۵۵؛ الامالي للصدوق، ص ۱۳۶؛ وقعه صفين، ص ۱۴۰٫ [۷] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۸٫ [۸] مدينه المعاجز الائمه، ج ۴، ص ۵۲؛ فرهنگ عاشورا، ص ۵۱٫ [۹] نبأ، ۲-۱٫ [۱۰] بقره، ۲٫ [۱۱] الکافي، ج ۲، ص ۳۷۳؛ وسائل الشيعه، ج ۱۶، ص ۱۵۳؛ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۹۲٫ [۱۲] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۹٫ [۱۳] ثلاثٌ منَ الذّنوبِ تُعجَّلُ عُقُوبَتها ولا تُؤخَّر إلي الآخره عُقُوقُ الوَالِدَيْنِ وَالبَغي عَلَي النّاسِ وَکُفْرُ الإحسانِ (وسائل الشيعه، ج ۱۶، ص ۳۱۲؛ مستدرک، ج ۱۲، ص ۳۶۰؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۲۷۵). [۱۴] حج، ۵۴٫ [۱۵] إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَاب. (رعد، ۲۷). [۱۶] عنکبوت، ۶۹٫ [۱۷] مجموعه ورام، ج ۱، ص ۶۳؛ نهج الفصاحه، ص ۲۳۲، ح ۱۱۰٫ [۱۸] عنکبوت، ۶۹٫ [۱۹] من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۶۱۵؛ التهذيب، ج ۶، ص ۹۹؛ بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۳۱